ازهردری سخنی -غدیر خم-خطابه غدیر-جشن غدیر
شاهکارهای ادب فارسی

 

غدیر خم -اهمیت حجه الوداع
هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و خروج آن حضرت از مکه معظمه نقطه عطفی در تاریخ اسلام به شمار می آید و بعد از این هجرت، حضرت سه بار به مکه سفر کرده اند.
بار اول در سال هشتم پس از صلح حدیبیه به عنوان عمره وارد مکه شدند و طبق قراردادی که با مشرکین بسته بودند فوراً بازگشتند.
بار دوم در سال نهم به عنوان فتح مکه وارد این شهر شدند، و پس از پایان برنامه ها و برچیدن بساط کفر و شرک و بت پرستی به طائف رفتند و هنگام بازگشت به مکه آمده و عمره بجا آوردند و سپس به مدینه بازگشتند.
سومین و آخرین بار بعد از هجرت که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم وارد مکه شدند در سال دهم هجری بعنوان حجه الوداع بود که حضرت برای اولین بار به طور رسمی اعلان حج دادند تا همه مردم در حد امکان حاضر شوند.
در این سفر دو مقصد اساسی در نظر بود، و آن عبارت بود از دو حکم مهم از قوانین اسلام که هنوز برای مردم به طور کامل و رسمی تبیین نشده بود: یکی حج، و دیگری مسئله خلافت و ولایت و جانشینی بعد از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم.

 

آغاز سفر حج
پس از اعلان عمومی، مهاجرین و انصار و قبایل اطراف مدینه و مکه و حتی بلاد یمن و غیر آن بسوی مکه سرازیر شدند تا جزئیات احکام حج را شخصاً از پیامبرشان بیاموزند و در اولین سفر رسمی حضرت، به عنوان حج شرکت داشته باشند. اضافه بر آنکه حضرت اشاراتی فرموده بودند که امسال سال آخر عمر من است و این می توانست باعث شرکت همه جانبه مردم باشد.
جمعیتی حدود یکصد و بیست هزار نفر (گاهی بیشتر از آن را هم نقل کرده اند) در مراسم حج شرکت کردند که فقط هفتاد هزار نفر آنان از مدینه به همراه حضرت حرکت کرده بودند، بطوریکه لبیک گویان از مدینه تا مکه متصل بودند.
حضرت چند روز به ماه ذی الحجه مانده از مدینه خارج شدند و بعد از ده روز طی مسافت در روز سه شنبه پنجم ذی الحجه وارد مکه شدند.
امیرالمومنین علیه السلام هم که قبلاً از طرف حضرت به یمن و نجران برای دعوت به اسلام و جمع آوری خمس و زکات و جزیه رفته بودند به همراه عده ای در حدود دوازده هزار نفر از اهل یمن برای ایام حج به مکه رسیدند.
با رسیدن ایام حج در روز نهم ذی الحجه حضرت به موقف عرفات رفتند و بعد از آن اعمال حج را یکی پس از دیگری انجام دادند، و در هر مورد واجبات و مستحبات آن را برای مردم بیان فرمودند.

خطابه اول در منی
در عرفات دستور الهی نازل شد که علم و ودایع انبیاء علیهم السلام را به علی بن ابی طالب علیه السلام منتقل کند و او را به عنوان خلیفه و جانشین خود معرفی کند.
در منی پیامبر صلی اله علیه و اله و سلم اولین خطابه خود را ایراد فرمودند که در واقع یک زمینه سازی برای خطبه غدیر بود. در این خطبه ابتدا اشاره به امنیت اجتماعی مسلمین از نظر جان و مال و آبروی مردم نمودند، و سپس خونهای بناحق ریخته شده و اموال بناحق گرفته شده در جاهلیت را رسماً مورد عفو قرار دادند تا کینه توزیها از میان برداشته شود و جوّ اجتماع برای تامین امنیت آماده شود. سپس مردم را برحذر داشتند که مبادا بعد از او اختلاف کنند و بر روی یکدیگر شمشیر بکشند.
در اینجا تصریح فرمودند که:
اگر من نباشم علی بن ابی طالب در مقابل متخلفین خواهد ایستاد.
سپس حدیث ثقلین بر لسان مبارک حضرت جاری شد و فرمودند:
من دو چیز گرانبها در میان شما باقی می گذارم که اگر به این دو تمسک کنید هرگز گمراه نمی شوید: کتاب خدا و عترتم یعنی اهل بیتم.
اشاره ای هم داشتند به اینکه عده ای از همین اصحاب من روز قیامت به جهنم برده می شوند.
نکته جالب توجه اینکه در این خطابه، امیرالمومنین علیه السلام سخنان حضرت را برای مردم تکرار می کردند تا آنان که دورتر بودند بشنوند.

خطابه دوم در مسجد خیف در منی
در روز سوم از توقف در منی، بار دیگر حضرت فرمان دادند تا مردم در مسجد خیف اجتماع کنند. در آنجا نیز خطابه ای ایراد فرمودند که ضمن آن صریحاً از مردم خواستند که گفته های ایشان را خوب به خاطر بسپارند و به غائبان برسانند. 
در این خطبه به اخلاص عمل و دلسوزی برای امام مسلمین و تفرقه نینداختن سفارش فرمودند و تساوی همه مسلمانان در برابر حقوق و قوانین الهی را اعلام کردند. بعد از آن بار دیگر متعرض مسئله خلافت شدند و حدیث ثقلین بر لسان حضرت جاری شد، و بار دیگر برای غدیر زمینه را آماده کردند.
در این مقطع، منافقین کاملاً احساس خطر کردند و قضیه را جدی گرفتند و برنامه های خود را آغاز کردند و پیمان نامه نوشتند و هم قسم شدند.

لقب امیرالمؤمنین
در مکه جبرئیل، لقب امیرالمؤمنین را به عنوان اختصاص آن به علی بن ابی طالب علیه السلام از جانب الهی آورد، اگر چه این لقب قبلاً نیز برای آن حضرت تعیین شده بود.
پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم هم دستور دادند تا یک یک اصحابش نزد علی علیه السلام بروند و به عنوان امیرالمؤمنین بر او سلام کنند و السلام علیک یا امیرالمؤمنین بگویند، و بدینوسیله در زمان حیات خود، از آنان اقرار بر امیر بودن علی علیه السلام گرفت.
در اینجا ابوبکر و عمر به عنوان اعتراض به پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم گفتند: آیا این حقی از طرف خدا و رسولش است؟ حضرت غضبناک شده فرمودند: حقی از طرف خدا و رسولش است، خداوند این دستور را به من داده است.

اعلان رسمی برای حضور در غدیر
با اینکه انتظار می رفت پیامبر خدا در اولین و آخرین سفر حج خود مدتی در مکه بمانند، ولی بلافاصله پس از اتمام حج حضرت به منادی خود بلال دستور دادند تا به مردم اعلان کند: فردا کسی جز معلولان نباید باقی بماند، و همه باید حرکت کنند تا در وقت معین در غدیر خم حاضر باشند.
غدیر کمی قبل از جحفه که محل افتراق اهل مدینه و اهل مصر و اهل عراق و اهل نجد بود به امر خاص الهی انتخاب شد. در این مکان، آبگیر و درختان کهنسالی وجود داشت. هم اکنون نیز، غدیر محل شناخته شده ای در دویست و بیست کیلومتری مکه و به فاصله دو میل قبل از جحفه به طرف مکه قرار دارد، و مسجد غدیر و محل نصب امیرالمؤمنین علیه السلام محل عبادت و زیارت زائران است.
برای مردم بسیار جالب توجه بود که پیامبرشان - بعد از ده سال دوری از مکه – بدون آنکه مدتی اقامت کنند تا مسلمانان به دیدارشان بیایند و مسایل خود را مطرح کنند، بعد از اتمام مراسم حج فوراً از مکه خارج شدند و مردم را نیز به خروج از مکه و حضور در غدیر امر نمودند.
صبح آن روز که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم از مکه حرکت کردند، سیل جمعیت که بیش از صد و بیست هزار نفر (و به قولی صد و چهل هزار، و به قول دیگر صد و هشتاد هزار نفر) تخمین زده می شدند به همراه حضرت حرکت کردند. حتی عده ای حدود دوازده هزار نفر از اهل یمن که مسیرشان به سمت شمال نبود همراه حضرت تا غدیر آمدند.

اجتماع خطابه و جزئیات خطبه
همینکه به منطقه کراع الغمیم - که غدیرخم در آن واقع شده – رسیدند، حضرت مسیر حرکت خود را به طرف راست جاده و به سمت غدیر تغییر دادند و فرمودند:
أَیُّهَا النَّاسُ أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ أَنَا رَسُولُ اللَّه ؛ ای مردم، دعوت کننده خدا را اجابت کنید که من پیام آور خدایم.
و این کنایه از آن بود که هنگام ابلاغ پیام مهمی فرا رسیده است.
سپس فرمان دادند تا منادی ندا کند: «همه مردم متوقف شوند و آنانکه پیش رفته اند بازگردند و آنانکه پشت سر هستند توقف کنند» تا آهسته آهسته همه جمعیت در محل از پیش تعیین شده جمع گردند. و نیز دستور دادند: کسی زیر درختان کهنسالی که در آنجا بود نرود و آن موضع خالی بماند.
پس از این دستور همه مرکبها متوقف شدند، و کسانی که پیشتر رفته بودند بازگشتند و همه مردم در منطقه غدیر پیاده شدند و هر یک برای خود جایی پیدا کردند، و کم کم آرام گرفتند.
شدت گرما در اثر حرارت آفتاب و داغی زمین سوزنده و به حدی ناراحت کننده بود که مردم و حتی خود حضرت گوشه ای از لباس خود را به سرانداخته و گوشه ای از آن را زیرپای خود قرار داده بودند، و عده ای از شدت گرما عبای خود را به پایشان پیچیده بودند.
از سوی دیگر، پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم سلمان و ابوذر و مقداد را فراخواندند و به آنان دستور دادند تا به محل درختان کهنسال بروند و آنجا را آماده کنند. آنها خارهای زیر درختان را کندند و سنگهای ناهموار را جمع کردند و زیر درختان را جارو کردند و آب پاشیدند. در فاصله بین دو درخت روی شاخه ها پارچه ای انداختند تا سایبانی از آفتاب باشد، و آن محل برای برنامه سه روزه ای که حضرت در نظر داشتند کاملاً مساعد شود.
سپس در زیر سایبان، سنگها را روی هم چیدند و از رواندازهای شتران و سایر مرکبها هم کمک گرفتند و منبری به بلندی قامت حضرت ساختند و روی آن پارچه ای انداختند، و آنرا طوری بر پا کردند که نسبت به دو طرف جمعیت در وسط قرار بگیرد و پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم هنگام سخنرانی مشرف بر مردم باشد تا صدای حضرت به همه برسد و همه او را ببینند.
البته ربیعه بن امیه بن خلف کلام حضرت را برای مردم تکرار می کرد تا افرادی که دورتر قرار داشتند مطالب را بهتر بشنوند.

پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السّلام بر فراز منبر 
انتظار مردم به پایان رسید. ابتدا منادی حضرت ندای نماز جماعت داد، و سپس نماز ظهر را به جماعت خواندند.
بعد از آن مردم ناظر بودند که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم بر فراز آن منبر ایستادند و امیرالمؤمنین علیه السلام را فراخواندند و به ایشان دستور دادند بالای منبر بیایند و در سمت راستشان بایستند. قبل از شروع خطبه، امیرالمومنین علیه السلام یک پله پایین تر بر فراز منبر در طرف راست حضرت ایستاده بودند.
سپس آن حضرت نگاهی به راست و چپ جمعت نمودند و منتظر شدند تا مردم کاملاً جمع شوند. پس از آماده شدن مردم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم سخنرانی تاریخی و آخرین خطابه رسمی خود را برای جهانیان آغاز کردند.

دو اقدام عملی بر فراز منبر
در اثناء خطبه، پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دو اقدام عملی بر فراز منبر انجام دادند که بسیار جالب توجه بود:

1- علی بن ابی طالب علیه السلام بر فراز دست پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم
پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم پس از مقدمه چینی و ذکر مقام خلافت و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام، برای آنکه تا آخر روزگار راه هرگونه شک و شبهه بسته باشد و هر تلاشی در این راه در نطفه خنثی شود، ابتدا مطلب را به طور لسانی اشاره کردند، و سپس به صورت عملی برای مردم بیان کردند. بدین ترتیب که ابتدا فرمودند: 
باطن قرآن و تفسیر آنرا برای شما بیان نمی کند مگر این کسی که من دست او را می گیرم و او را بلند می کنم و بازویش را گرفته او را بالا می برم. 
بعد از آن، حضرت گفته خود را عملی کردند، و بازوی علی بن ابی طالب علیه السلام را گرفتند. در این هنگام امیرالمؤمنین علیه السلام دست خود را به سمت صورت حضرت باز کردند تا آنکه دستهای هر دویشان به سوی آسمان قرار گرفت. سپس پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم امیرالمومنین علیه السلام را از جا بلند کردند تا حدی که پاهای آن حضرت محاذی زانوهای پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم قرار گرفت و مردم سفیدی زیر بغل آن دو را دیدند، که تا آن روز دیده نشده بود. در این حال فرمودند:
هر کس من مولی و صاحب اختیار اویم این علی مولی و صاحب اختیار اوست.

2- بیعت با قلبها و زبانها
اقدام دیگر حضرت آن بود که چون بیعت گرفتن از فرد فرد آن جمعیت انبوه، ار طرفی غیر ممکن بود و از سوی دیگر امکان داشت افراد به بهانه های مختلف از بیعت شانه خالی کنند و حضور نیابند، و در نتیجه نتوان التزام عملی و گواهی قانونی از آنان گرفت، لذا حضرت در اواخر سخنانشان فرمودند: ای مردم، چون با یک کف دست و با این وقت کم و با این سیل جمعیت، امکان بیعت برای همه وجود ندارد، پس شما همگی این سخنی را که من می گویم تکرار کنید و بگویید:
ما فرمان تو را که از جانب خداوند درباره علی بن ابی طالب و امامان از فرزندانش به ما رساندی اطاعت می کنیم و به آن راضی هستیم، و با قلب و جان و زبان و دستمان با تو بر این مدعا بیعت می کنیم ... عهد و پیمان در این باره برای ایشان از ما، از قلبها و جانها و زبانها و ضمایر و دستمان گرفته شد. هر کس به دستش توانست وگرنه با زبانش بدان اقرار کرده است.
پیداست که حضرت، عین کلامی را که می بایست مردم تکرار کنند به آنان القا فرمودند و عبارات آن را مشخص کردند تا هر کس به شکل خاصی برای خود اقرار نکند، بلکه همه به آنچه حضرت از آنان می خواهد التزام دهند و بر سر آن بیعت نمایند.
وقتی کلام پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم پایان یافت همه مردم سخن او را تکرار کردند و بدینوسیله بیعت عمومی گرفته شد.

بیعت مردان
پس از پایان خطبه، مردم به سوی پیامبر و امیرالمؤمنین صلوات الله علیهما و آلهما هجوم آورند، و با ایشان به عنوان بیعت دست می دادند، و هم به پیامبر و هم به امیرالمؤمنین علیهما السلام تبریک و تهنیت می گفتند، و پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم هم می فرمودند: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَى جَمِیعِ الْعَالَمِین‏.
عبارت تاریخ چنین است: پس از اتمام خطبه، صدای مردم بلند شد که: آری، شنیدیم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت می کنیم. بعد به سوی پیامبر و امیرالمومنین صلوات الله علیهما و آلهما ازدحام کردند و برای بیعت سبقت می گرفتند و با ایشان دست بیعت می دادند.
برای آنکه رسمیت مسئله محکم تر شود، وآن جمعیت انبوه بتوانند مراسم بیعت را به طور منظم و برنامه ریزی شده ای انجام دهند، پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دستور دادند تا دو خیمه برپا شود. یکی را مخصوص خودشان قرار دادند تا در آن جلوس نمایند، و امر کردند تا مردم جمع شوند.
پس از آن مردم دسته دسته در خیمه پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم حضور می یافتند و با آن حضرت بیعت نموده و به او تبریک و تهنیت می گفتند. سپس در خیمه مخصوص امیرالمومنین علیه السلام حاضر می شدند و به عنوان امام و خلیفه بعد از پیامبرشان با او بیعت می کردند و به عنوان امیرالمومنین بر او سلام می کردند، و این مقام والا را به آن حضرت تبریک و تهنیت می گفتند.
نکته قابل توجهی که در هیچیک از پیروزی های پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم – چه در جنگها و چه سایر مناسبتها و حتی فتح مکه – سراغ نداریم، این است که حضرت در روز غدیر مکرر می فرمود:
به من تبریک بگویید، به من تهنیت بگویید، زیرا خداوند مرا به نبوت و اهل بیتم را به امامت اختصاص داده است .
و این نشانه فتح بزرگ و در هم شکستن کامل سنگرهای کفر و نفاق است.
برنامه بیعت و تهنیت تا سه روز ادامه داشت، و این مدت را حضرت در غدیر اقامت داشتند.
بسیار بجاست که در این مقطع به قطعه جالبی از تاریخ این بیعت اشاره کنیم:
اولین کسانی که در غدیر با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت نمودند و خود را از دیگران جلو انداختند همانهایی بودند که زودتر از همه آنرا شکستند و پیش از همه پیمان خود را زیر پا گذاشتند. آنان عبارت بودند از: ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه و زبیر، که بعد از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم یکی پس از دیگری رو در روی امیرالمؤمنین علیه السلام ایستادند.
جالبتر اینکه عمر بعد از بیعت این کلمات را بر زبان می راند:
افتخار برایت باد، گوارایت باد ای پسر ابی طالب، خوشا به حالت ای ابا الحسن، اکنون تو مولای من و مولای هر مرد و زن مومنی شده ای!
نکته دیگری که بار دیگر چهره دو رویان را روشن ساخت این بود که پس از امر پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم همه مردم بدون چون و چرا با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت می کردند، ولی ابوبکر و عمر با آنکه پیش از همه خود را برای بیعت به میان انداخته بودند قبل از بیعت به صورت اعتراض گفتند: آیا این امر از طرف خداوند است یا از طرف رسولش (یعنی: از جانب خود می گویی)؟ حضرت فرمودند: از طرف خدا و رسولش است، و نیز فرمودند: آری حق است از طرف خدا و رسولش که علی امیرالمؤمنین است.

بیعت زنان
پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دستور دادند تا ظرف آبی آوردند، و پرده ای زدند که نیمی از ظرف آب در یک سوی پرده و نیم دیگر آن در سوی دیگر قرار بگیرد، تا زنان با قرار دادن دست خود در یک سوی آب، و قرار دادن امیرالمومنین علیه السلام دستشان را در سوی دیگر با حضرت بیعت کنند؛ به این صورت بیعت زنان هم انجام گرفت.
همچنین دستور دادند تا زنان هم به حضرتش تبریک و تهنیت بگویند، و این دستور را درباره همسران خویش مؤکد داشتند.
یادآور می شود که بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا علیها السلام از حاضرین در غدیر بودند. همچنین کلیه همسران پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم در آن مراسم حضور داشتند.

عمامه سحاب
پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم در این مراسم عمامه خود را که سحاب نام داشت، به عنوان تاج افتخار بر سر امیرالمومنین علیه السلام قرار دادند و انتهای عمامه را بر دوش آن حضرت آویزان نمودند و فرمودند: عمامه تاج عرب است.
خود امیرالمومنین در این باره چنین فرموده اند:
پیامبر در روز غدیرخم عمامه ای بر سرم بستند و یک طرفش را بر دوشم آویختند و فرمودند: خداوند در روز بدر و حنین، مرا بوسیله ملائکه ای که چنین عمامه ای به سر داشتند یاری نمود.

شعر غدیر
بخش دیگری از مراسم پر شور غدیر، درخواست حسان بن ثابت بود. او به حضرت عرض کرد: یا رسول الله، اجازه می فرمایید شعری را که درباره علی بن ابی طالب (به مناسبت این واقعه عظیم) سروده ام بخوانم؟
حضرت فرمودند: بخوان ببرکت خداوند.
حسان گفت:
ای بزرگان قریش، سخن مرا به گواهی و امضای پیامبر گوش کنید.
و سپس اشعاری را که در همانجا سروده بود خواند که به عنوان یک سند تاریخی از غدیر ثبت شد و به یادگار ماند. ذیلاً متن عربی شعر حسان و سپس ترجمه آنرا معنی آوریم:

أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ النَّبِیَّ مُحَمَّداً
لَدَى دَوْحِ خُمٍّ حِینَ قَامَ مُنَادِیاً

وَ قَدْ جَاءَهُ جِبْرِیلُ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ
بِأَنَّکَ مَعْصُومٌ فَلَا تَکُ وَانِیاً

وَ بَلِّغْهُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ رَبُّهُمْ
وَ إِنْ أَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ وَ حَاذَرْتَ بَاغِیاً

عَلَیْکَ فَمَا بَلَّغْتَهُمْ عَنْ إِلَهِهِمْ
رِسَالَتَهُ إِنْ کُنْتَ تَخْشَى الْأَعَادِیَا

فَقَامَ بِهِ إِذْ ذَاکَ رَافِعُ کَفِّهِ
بِیُمْنَى یَدَیْهِ مُعْلِنَ الصَّوْتِ عَالِیاً

فَقَالَ لَهُمْ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ مِنْکُمْ
وَ کَانَ لِقَوْلِی حَافِظاً لَیْسَ نَاسِیاً

فَمَوْلَاهُ مِنْ بَعْدِی عَلِیٌّ وَ إِنَّنِی
بِهِ لَکُمْ دُونَ الْبَرِیَّةِ رَاضِیاً

فَیَا رَبِّ مَنْ وَالَى عَلِیّاً فَوَالِهِ
وَ کُنْ لِلَّذِی عَادَى عَلِیّاً مُعَادِیاً

وَ یَا رَبِّ فَانْصُرْ نَاصِرِیهِ لِنَصْرِهِمْ
إِمَامَ الْهُدَى کَالْبَدْرِ یَجْلُو الدَّیَاجِیَا

وَ یَا رَبِّ فَاخْذُلْ خَاذِلِیهِ وَ کُنْ لَهُمْ
إِذَا وُقِفُوا یَوْمَ الْحِسَابِ مُکَافِیَا

آیا نمی دانید که محمد پیامبر خدا صلی الله علیه و اله و سلم کنار درختان غدیرخم با حالت ندا ایستاد، و این در حالی بود که جبرئیل از طرف خداوند پیام آورده بود که در این امر سستی مکن که تو محفوظ خواهی بود، و آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده به مردم برسان، و اگر نرسانی و از ظالمان بترسی و از دشمنان حذر کنی رسالت پروردگارشان را نرسانده ای.
در اینجا بود که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دست علی علیه السلام را با دست راست بلند کرد و با صدای بلند فرمود: هر کس از شما که من مولای او هستم و سخن مرا بیاد می سپارد و فراموش نمی کند، مولای او بعد از من علی است، و من فقط به او – نه به دیگری – به عنوان جانشین خود برای شما راضی هستم. پروردگارا هر کس علی را دوست بدارد او را دوست بدار، و هر کس با علی دشمنی کند او را دشمن بدار. پروردگارا یاری کنندگان او را یاری فرما بخاطر نصرتشان امام هدایت کننده ای را که در تاریکیها مانند ماه شب چهارده روشنی می بخشد. پروردگارا خوار کنندگان او را خوار کن و روز قیامت که برای حساب می ایستند خودت جزا بده.

ظهور جبرئیل در غدیر
مسئله دیگری که پس از خطبه پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم پیش آمد و بار دیگر حجت را بر همگان تمام کرد، این بود که مردی زیبا صورت و خوشبوی را دیدند که در کنار مردم ایستاده بود و می گفت:
بخدا قسم، روزی مانند امروز هرگز ندیدم. چقدر کار پسر عمویش را مؤکد نمود، و برای او پیمانی بست که جز کافر به خداوند و رسولش آنرا برهم نمی زند. وای بر کسی که پیمان او را بشکند.
در اینجا عمر نزد پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم آمد و گفت: شنیدی این مرد چه گفت؟! حضرت فرمودند: آیا او را شناختی؟ گفت: نه. حضرت فرمودند:
او روح الامین جبرئیل بود. تو مواظب باش این پیمان را نشکنی، که اگر چنین کنی خدا و رسول و ملائکه و مومنان از تو بیزار خواهند بود!

معجزه غدیر، امضای الهی
واقعه عجیبی که به عنوان یک معجزه، امضای الهی را بر خط پایان غدیر ثبت کرد جریان حارث فهری بود. در آخرین ساعات از روز سوم، او به همراه دوازده نفر از اصحابش نزد پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم آمد و گفت:
ای محمد! سه سوال از تو دارم: آیا شهادت به یگانگی خداوند و پیامبری خودت را از جانب پروردگارت آورده ای یا از پیش خود گفتی؟ آیا نماز و زکات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده ای یا از پیش خود گفتی؟ آیا این علی بن ابی طالب که گفتی ٍّمَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاه‏ ... از جانب پروردگار گفتی یا از پیش خود گفتی؟
حضرت در جواب هر سه سوال فرمودند:
خداوند به من وحی کرده است و واسطه بین من و خدا جبرئیل است و من اعلان کننده پیام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبری را اعلان نمی کنم.
حارث گفت:
خدایا اگر آنچه محمد می گوید حق و از جانب توست سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذاب دردناکی بر ما بفرست.
و در روایت دیگر چنین است:
خدایا، اگر محمد در آنچه می گوید صادق و راستگو است شعله ای از آتش بر ما بفرست.
همینکه سخن حارث تمام شد و براه افتاد خداوند سنگی را از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد شد و از دُبُرش خارج گردید و همانجا او را هلاک کرد. در روایت دیگر: ابر غلیظی ظاهر شد و رعد و برقی بوجود آمد و صاعقه ای رخ داد و آتشی فرود آمد و همه دوازده نفر را سوزانید.
بعد از این جریان، آیه سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِع (1) ‏لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ (2) ... نازل شد. پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم به اصحابشان فرمودند: آیا دیدید و شنیدید؟ گفتند: آری.
و با این معجزه، بر همگان مسلم شد که غدیر از منبع وحی سرچشمه گرفته و یک فرمان الهی است.

پایان مراسم غدیر
بدین ترتیب پس از سه روز، مراسم پایان پذیرفت و آن روزها به عنوان ایام الولایه در ذهنها نقش بست. گروهها و قبائل عرب، هر یک با دنیایی از معارف اسلام، پس از وداع با پیامبرشان و معرفت کامل به جانشین او راهی شهر و دیار خود شدند، و پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم عازم مدینه گردید.
خبر واقعه غدیر در شهرها منتشر شد و به سرعت شایع گردید و به گوش همگان رسید، و بدینگونه خداوند حجتش را بر مردم تمام کرد.


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 مرداد 1399برچسب:​ غدیر خم -اهمیت حجه الوداع هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و خروج آن حضرت از مکه معظمه نقطه عطفی در تاریخ اسلام به شمار می آید و بعد از این هجرت, حضرت سه بار به مکه سفر کرده اند, بار اول در سال هشتم پس از صلح حدیبیه به عنوان عمره وارد مکه شدند و طبق قراردادی که با مشرکین بسته بودند فوراً بازگشتند, بار دوم در سال نهم به عنوان فتح مکه وارد این شهر شدند, و پس از پایان برنامه ها و برچیدن بساط کفر و شرک و بت پرستی به طائف رفتند و هنگام بازگشت به مکه آمده و عمره بجا آوردند و سپس به مدینه بازگشتند, سومین و آخرین بار بعد از هجرت که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم وارد مکه شدند در سال دهم هجری بعنوان حجه الوداع بود که حضرت برای اولین بار به طور رسمی اعلان حج دادند تا همه مردم در حد امکان حاضر شوند, در این سفر دو مقصد اساسی در نظر بود, و آن عبارت بود از دو حکم مهم از قوانین اسلام که هنوز برای مردم به طور کامل و رسمی تبیین نشده بود: یکی حج, و دیگری مسئله خلافت و ولایت و جانشینی بعد از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم,   آغاز سفر حج پس از اعلان عمومی, مهاجرین و انصار و قبایل اطراف مدینه و مکه و حتی بلاد یمن و غیر آن بسوی مکه سرازیر شدند تا جزئیات احکام حج را شخصاً از پیامبرشان بیاموزند و در اولین سفر رسمی حضرت, به عنوان حج شرکت داشته باشند, اضافه بر آنکه حضرت اشاراتی فرموده بودند که امسال سال آخر عمر من است و این می توانست باعث شرکت همه جانبه مردم باشد, جمعیتی حدود یکصد و بیست هزار نفر (گاهی بیشتر از آن را هم نقل کرده اند) در مراسم حج شرکت کردند که فقط هفتاد هزار نفر آنان از مدینه به همراه حضرت حرکت کرده بودند, بطوریکه لبیک گویان از مدینه تا مکه متصل بودند, حضرت چند روز به ماه ذی الحجه مانده از مدینه خارج شدند و بعد از ده روز طی مسافت در روز سه شنبه پنجم ذی الحجه وارد مکه شدند, امیرالمومنین علیه السلام هم که قبلاً از طرف حضرت به یمن و نجران برای دعوت به اسلام و جمع آوری خمس و زکات و جزیه رفته بودند به همراه عده ای در حدود دوازده هزار نفر از اهل یمن برای ایام حج به مکه رسیدند, با رسیدن ایام حج در روز نهم ذی الحجه حضرت به موقف عرفات رفتند و بعد از آن اعمال حج را یکی پس از دیگری انجام دادند, و در هر مورد واجبات و مستحبات آن را برای مردم بیان فرمودند, خطابه اول در منی در عرفات دستور الهی نازل شد که علم و ودایع انبیاء علیهم السلام را به علی بن ابی طالب علیه السلام منتقل کند و او را به عنوان خلیفه و جانشین خود معرفی کند, در منی پیامبر صلی اله علیه و اله و سلم اولین خطابه خود را ایراد فرمودند که در واقع یک زمینه سازی برای خطبه غدیر بود, در این خطبه ابتدا اشاره به امنیت اجتماعی مسلمین از نظر جان و مال و آبروی مردم نمودند, و سپس خونهای بناحق ریخته شده و اموال بناحق گرفته شده در جاهلیت را رسماً مورد عفو قرار دادند تا کینه توزیها از میان برداشته شود و جوّ اجتماع برای تامین امنیت آماده شود, سپس مردم را برحذر داشتند که مبادا بعد از او اختلاف کنند و بر روی یکدیگر شمشیر بکشند, در اینجا تصریح فرمودند که: اگر من نباشم علی بن ابی طالب در مقابل متخلفین خواهد ایستاد, سپس حدیث ثقلین بر لسان مبارک حضرت جاری شد و فرمودند: من دو چیز گرانبها در میان شما باقی می گذارم که اگر به این دو تمسک کنید هرگز گمراه نمی شوید: کتاب خدا و عترتم یعنی اهل بیتم, اشاره ای هم داشتند به اینکه عده ای از همین اصحاب من روز قیامت به جهنم برده می شوند, نکته جالب توجه اینکه در این خطابه, امیرالمومنین علیه السلام سخنان حضرت را برای مردم تکرار می کردند تا آنان که دورتر بودند بشنوند, خطابه دوم در مسجد خیف در منی در روز سوم از توقف در منی, بار دیگر حضرت فرمان دادند تا مردم در مسجد خیف اجتماع کنند, در آنجا نیز خطابه ای ایراد فرمودند که ضمن آن صریحاً از مردم خواستند که گفته های ایشان را خوب به خاطر بسپارند و به غائبان برسانند,  در این خطبه به اخلاص عمل و دلسوزی برای امام مسلمین و تفرقه نینداختن سفارش فرمودند و تساوی همه مسلمانان در برابر حقوق و قوانین الهی را اعلام کردند, بعد از آن بار دیگر متعرض مسئله خلافت شدند و حدیث ثقلین بر لسان حضرت جاری شد, و بار دیگر برای غدیر زمینه را آماده کردند, در این مقطع, منافقین کاملاً احساس خطر کردند و قضیه را جدی گرفتند و برنامه های خود را آغاز کردند و پیمان نامه نوشتند و هم قسم شدند, لقب امیرالمؤمنین در مکه جبرئیل, لقب امیرالمؤمنین را به عنوان اختصاص آن به علی بن ابی طالب علیه السلام از جانب الهی آورد, اگر چه این لقب قبلاً نیز برای آن حضرت تعیین شده بود, پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم هم دستور دادند تا یک یک اصحابش نزد علی علیه السلام بروند و به عنوان امیرالمؤمنین بر او سلام کنند و السلام علیک یا امیرالمؤمنین بگویند, و بدینوسیله در زمان حیات خود, از آنان اقرار بر امیر بودن علی علیه السلام گرفت, در اینجا ابوبکر و عمر به عنوان اعتراض به پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم گفتند: آیا این حقی از طرف خدا و رسولش است؟ حضرت غضبناک شده فرمودند: حقی از طرف خدا و رسولش است, خداوند این دستور را به من داده است, اعلان رسمی برای حضور در غدیر با اینکه انتظار می رفت پیامبر خدا در اولین و آخرین سفر حج خود مدتی در مکه بمانند, ولی بلافاصله پس از اتمام حج حضرت به منادی خود بلال دستور دادند تا به مردم اعلان کند: فردا کسی جز معلولان نباید باقی بماند, و همه باید حرکت کنند تا در وقت معین در غدیر خم حاضر باشند, غدیر کمی قبل از جحفه که محل افتراق اهل مدینه و اهل مصر و اهل عراق و اهل نجد بود به امر خاص الهی انتخاب شد, در این مکان, آبگیر و درختان کهنسالی وجود داشت, هم اکنون نیز, غدیر محل شناخته شده ای در دویست و بیست کیلومتری مکه و به فاصله دو میل قبل از جحفه به طرف مکه قرار دارد, و مسجد غدیر و محل نصب امیرالمؤمنین علیه السلام محل عبادت و زیارت زائران است, برای مردم بسیار جالب توجه بود که پیامبرشان - بعد از ده سال دوری از مکه – بدون آنکه مدتی اقامت کنند تا مسلمانان به دیدارشان بیایند و مسایل خود را مطرح کنند, بعد از اتمام مراسم حج فوراً از مکه خارج شدند و مردم را نیز به خروج از مکه و حضور در غدیر امر نمودند, صبح آن روز که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم از مکه حرکت کردند, سیل جمعیت که بیش از صد و بیست هزار نفر (و به قولی صد و چهل هزار, و به قول دیگر صد و هشتاد هزار نفر) تخمین زده می شدند به همراه حضرت حرکت کردند, حتی عده ای حدود دوازده هزار نفر از اهل یمن که مسیرشان به سمت شمال نبود همراه حضرت تا غدیر آمدند, اجتماع خطابه و جزئیات خطبه همینکه به منطقه کراع الغمیم - که غدیرخم در آن واقع شده – رسیدند, حضرت مسیر حرکت خود را به طرف راست جاده و به سمت غدیر تغییر دادند و فرمودند: أَیُّهَا النَّاسُ أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ أَنَا رَسُولُ اللَّه ؛ ای مردم, دعوت کننده خدا را اجابت کنید که من پیام آور خدایم, و این کنایه از آن بود که هنگام ابلاغ پیام مهمی فرا رسیده است, سپس فرمان دادند تا منادی ندا کند: «همه مردم متوقف شوند و آنانکه پیش رفته اند بازگردند و آنانکه پشت سر هستند توقف کنند» تا آهسته آهسته همه جمعیت در محل از پیش تعیین شده جمع گردند, و نیز دستور دادند: کسی زیر درختان کهنسالی که در آنجا بود نرود و آن موضع خالی بماند, پس از این دستور همه مرکبها متوقف شدند, و کسانی که پیشتر رفته بودند بازگشتند و همه مردم در منطقه غدیر پیاده شدند و هر یک برای خود جایی پیدا کردند, و کم کم آرام گرفتند, شدت گرما در اثر حرارت آفتاب و داغی زمین سوزنده و به حدی ناراحت کننده بود که مردم و حتی خود حضرت گوشه ای از لباس خود را به سرانداخته و گوشه ای از آن را زیرپای خود قرار داده بودند, و عده ای از شدت گرما عبای خود را به پایشان پیچیده بودند, از سوی دیگر, پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم سلمان و ابوذر و مقداد را فراخواندند و به آنان دستور دادند تا به محل درختان کهنسال بروند و آنجا را آماده کنند, آنها خارهای زیر درختان را کندند و سنگهای ناهموار را جمع کردند و زیر درختان را جارو کردند و آب پاشیدند, در فاصله بین دو درخت روی شاخه ها پارچه ای انداختند تا سایبانی از آفتاب باشد, و آن محل برای برنامه سه روزه ای که حضرت در نظر داشتند کاملاً مساعد شود, سپس در زیر سایبان, سنگها را روی هم چیدند و از رواندازهای شتران و سایر مرکبها هم کمک گرفتند و منبری به بلندی قامت حضرت ساختند و روی آن پارچه ای انداختند, و آنرا طوری بر پا کردند که نسبت به دو طرف جمعیت در وسط قرار بگیرد و پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم هنگام سخنرانی مشرف بر مردم باشد تا صدای حضرت به همه برسد و همه او را ببینند, البته ربیعه بن امیه بن خلف کلام حضرت را برای مردم تکرار می کرد تا افرادی که دورتر قرار داشتند مطالب را بهتر بشنوند, پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السّلام بر فراز منبر  انتظار مردم به پایان رسید, ابتدا منادی حضرت ندای نماز جماعت داد, و سپس نماز ظهر را به جماعت خواندند, بعد از آن مردم ناظر بودند که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم بر فراز آن منبر ایستادند و امیرالمؤمنین علیه السلام را فراخواندند و به ایشان دستور دادند بالای منبر بیایند و در سمت راستشان بایستند, قبل از شروع خطبه, امیرالمومنین علیه السلام یک پله پایین تر بر فراز منبر در طرف راست حضرت ایستاده بودند, سپس آن حضرت نگاهی به راست و چپ جمعت نمودند و منتظر شدند تا مردم کاملاً جمع شوند, پس از آماده شدن مردم, پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم سخنرانی تاریخی و آخرین خطابه رسمی خود را برای جهانیان آغاز کردند, دو اقدام عملی بر فراز منبر در اثناء خطبه, پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دو اقدام عملی بر فراز منبر انجام دادند که بسیار جالب توجه بود: 1- علی بن ابی طالب علیه السلام بر فراز دست پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم پس از مقدمه چینی و ذکر مقام خلافت و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام, برای آنکه تا آخر روزگار راه هرگونه شک و شبهه بسته باشد و هر تلاشی در این راه در نطفه خنثی شود, ابتدا مطلب را به طور لسانی اشاره کردند, و سپس به صورت عملی برای مردم بیان کردند, بدین ترتیب که ابتدا فرمودند:  باطن قرآن و تفسیر آنرا برای شما بیان نمی کند مگر این کسی که من دست او را می گیرم و او را بلند می کنم و بازویش را گرفته او را بالا می برم,  بعد از آن, حضرت گفته خود را عملی کردند, و بازوی علی بن ابی طالب علیه السلام را گرفتند, در این هنگام امیرالمؤمنین علیه السلام دست خود را به سمت صورت حضرت باز کردند تا آنکه دستهای هر دویشان به سوی آسمان قرار گرفت, سپس پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم امیرالمومنین علیه السلام را از جا بلند کردند تا حدی که پاهای آن حضرت محاذی زانوهای پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم قرار گرفت و مردم سفیدی زیر بغل آن دو را دیدند, که تا آن روز دیده نشده بود, در این حال فرمودند: هر کس من مولی و صاحب اختیار اویم این علی مولی و صاحب اختیار اوست, 2- بیعت با قلبها و زبانها اقدام دیگر حضرت آن بود که چون بیعت گرفتن از فرد فرد آن جمعیت انبوه, ار طرفی غیر ممکن بود و از سوی دیگر امکان داشت افراد به بهانه های مختلف از بیعت شانه خالی کنند و حضور نیابند, و در نتیجه نتوان التزام عملی و گواهی قانونی از آنان گرفت, لذا حضرت در اواخر سخنانشان فرمودند: ای مردم, چون با یک کف دست و با این وقت کم و با این سیل جمعیت, امکان بیعت برای همه وجود ندارد, پس شما همگی این سخنی را که من می گویم تکرار کنید و بگویید: ما فرمان تو را که از جانب خداوند درباره علی بن ابی طالب و امامان از فرزندانش به ما رساندی اطاعت می کنیم و به آن راضی هستیم, و با قلب و جان و زبان و دستمان با تو بر این مدعا بیعت می کنیم ,,, عهد و پیمان در این باره برای ایشان از ما, از قلبها و جانها و زبانها و ضمایر و دستمان گرفته شد, هر کس به دستش توانست وگرنه با زبانش بدان اقرار کرده است, پیداست که حضرت, عین کلامی را که می بایست مردم تکرار کنند به آنان القا فرمودند و عبارات آن را مشخص کردند تا هر کس به شکل خاصی برای خود اقرار نکند, بلکه همه به آنچه حضرت از آنان می خواهد التزام دهند و بر سر آن بیعت نمایند, وقتی کلام پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم پایان یافت همه مردم سخن او را تکرار کردند و بدینوسیله بیعت عمومی گرفته شد, بیعت مردان پس از پایان خطبه, مردم به سوی پیامبر و امیرالمؤمنین صلوات الله علیهما و آلهما هجوم آورند, و با ایشان به عنوان بیعت دست می دادند, و هم به پیامبر و هم به امیرالمؤمنین علیهما السلام تبریک و تهنیت می گفتند, و پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم هم می فرمودند: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَى جَمِیعِ الْعَالَمِین‏, عبارت تاریخ چنین است: پس از اتمام خطبه, صدای مردم بلند شد که: آری, شنیدیم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت می کنیم, بعد به سوی پیامبر و امیرالمومنین صلوات الله علیهما و آلهما ازدحام کردند و برای بیعت سبقت می گرفتند و با ایشان دست بیعت می دادند, برای آنکه رسمیت مسئله محکم تر شود, وآن جمعیت انبوه بتوانند مراسم بیعت را به طور منظم و برنامه ریزی شده ای انجام دهند, پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دستور دادند تا دو خیمه برپا شود, یکی را مخصوص خودشان قرار دادند تا در آن جلوس نمایند, و امر کردند تا مردم جمع شوند, پس از آن مردم دسته دسته در خیمه پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم حضور می یافتند و با آن حضرت بیعت نموده و به او تبریک و تهنیت می گفتند, سپس در خیمه مخصوص امیرالمومنین علیه السلام حاضر می شدند و به عنوان امام و خلیفه بعد از پیامبرشان با او بیعت می کردند و به عنوان امیرالمومنین بر او سلام می کردند, و این مقام والا را به آن حضرت تبریک و تهنیت می گفتند, نکته قابل توجهی که در هیچیک از پیروزی های پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم – چه در جنگها و چه سایر مناسبتها و حتی فتح مکه – سراغ نداریم, این است که حضرت در روز غدیر مکرر می فرمود: به من تبریک بگویید, به من تهنیت بگویید, زیرا خداوند مرا به نبوت و اهل بیتم را به امامت اختصاص داده است , و این نشانه فتح بزرگ و در هم شکستن کامل سنگرهای کفر و نفاق است, برنامه بیعت و تهنیت تا سه روز ادامه داشت, و این مدت را حضرت در غدیر اقامت داشتند, بسیار بجاست که در این مقطع به قطعه جالبی از تاریخ این بیعت اشاره کنیم: اولین کسانی که در غدیر با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت نمودند و خود را از دیگران جلو انداختند همانهایی بودند که زودتر از همه آنرا شکستند و پیش از همه پیمان خود را زیر پا گذاشتند, آنان عبارت بودند از: ابوبکر, عمر, عثمان, طلحه و زبیر, که بعد از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم یکی پس از دیگری رو در روی امیرالمؤمنین علیه السلام ایستادند, جالبتر اینکه عمر بعد از بیعت این کلمات را بر زبان می راند: افتخار برایت باد, گوارایت باد ای پسر ابی طالب, خوشا به حالت ای ابا الحسن, اکنون تو مولای من و مولای هر مرد و زن مومنی شده ای! نکته دیگری که بار دیگر چهره دو رویان را روشن ساخت این بود که پس از امر پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم همه مردم بدون چون و چرا با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت می کردند, ولی ابوبکر و عمر با آنکه پیش از همه خود را برای بیعت به میان انداخته بودند قبل از بیعت به صورت اعتراض گفتند: آیا این امر از طرف خداوند است یا از طرف رسولش (یعنی: از جانب خود می گویی)؟ حضرت فرمودند: از طرف خدا و رسولش است, و نیز فرمودند: آری حق است از طرف خدا و رسولش که علی امیرالمؤمنین است, بیعت زنان پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دستور دادند تا ظرف آبی آوردند, و پرده ای زدند که نیمی از ظرف آب در یک سوی پرده و نیم دیگر آن در سوی دیگر قرار بگیرد, تا زنان با قرار دادن دست خود در یک سوی آب, و قرار دادن امیرالمومنین علیه السلام دستشان را در سوی دیگر با حضرت بیعت کنند؛ به این صورت بیعت زنان هم انجام گرفت, همچنین دستور دادند تا زنان هم به حضرتش تبریک و تهنیت بگویند, و این دستور را درباره همسران خویش مؤکد داشتند, یادآور می شود که بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا علیها السلام از حاضرین در غدیر بودند, همچنین کلیه همسران پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم در آن مراسم حضور داشتند, عمامه سحاب پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم در این مراسم عمامه خود را که سحاب نام داشت, به عنوان تاج افتخار بر سر امیرالمومنین علیه السلام قرار دادند و انتهای عمامه را بر دوش آن حضرت آویزان نمودند و فرمودند: عمامه تاج عرب است, خود امیرالمومنین در این باره چنین فرموده اند: پیامبر در روز غدیرخم عمامه ای بر سرم بستند و یک طرفش را بر دوشم آویختند و فرمودند: خداوند در روز بدر و حنین, مرا بوسیله ملائکه ای که چنین عمامه ای به سر داشتند یاری نمود, شعر غدیر بخش دیگری از مراسم پر شور غدیر, درخواست حسان بن ثابت بود, او به حضرت عرض کرد: یا رسول الله, اجازه می فرمایید شعری را که درباره علی بن ابی طالب (به مناسبت این واقعه عظیم) سروده ام بخوانم؟ حضرت فرمودند: بخوان ببرکت خداوند, حسان گفت: ای بزرگان قریش, سخن مرا به گواهی و امضای پیامبر گوش کنید, و سپس اشعاری را که در همانجا سروده بود خواند که به عنوان یک سند تاریخی از غدیر ثبت شد و به یادگار ماند, ذیلاً متن عربی شعر حسان و سپس ترجمه آنرا معنی آوریم: أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ النَّبِیَّ مُحَمَّداً لَدَى دَوْحِ خُمٍّ حِینَ قَامَ مُنَادِیاً وَ قَدْ جَاءَهُ جِبْرِیلُ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ بِأَنَّکَ مَعْصُومٌ فَلَا تَکُ وَانِیاً وَ بَلِّغْهُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ رَبُّهُمْ وَ إِنْ أَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ وَ حَاذَرْتَ بَاغِیاً عَلَیْکَ فَمَا بَلَّغْتَهُمْ عَنْ إِلَهِهِمْ رِسَالَتَهُ إِنْ کُنْتَ تَخْشَى الْأَعَادِیَا فَقَامَ بِهِ إِذْ ذَاکَ رَافِعُ کَفِّهِ بِیُمْنَى یَدَیْهِ مُعْلِنَ الصَّوْتِ عَالِیاً فَقَالَ لَهُمْ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ مِنْکُمْ وَ کَانَ لِقَوْلِی حَافِظاً لَیْسَ نَاسِیاً فَمَوْلَاهُ مِنْ بَعْدِی عَلِیٌّ وَ إِنَّنِی بِهِ لَکُمْ دُونَ الْبَرِیَّةِ رَاضِیاً فَیَا رَبِّ مَنْ وَالَى عَلِیّاً فَوَالِهِ وَ کُنْ لِلَّذِی عَادَى عَلِیّاً مُعَادِیاً وَ یَا رَبِّ فَانْصُرْ نَاصِرِیهِ لِنَصْرِهِمْ إِمَامَ الْهُدَى کَالْبَدْرِ یَجْلُو الدَّیَاجِیَا وَ یَا رَبِّ فَاخْذُلْ خَاذِلِیهِ وَ کُنْ لَهُمْ إِذَا وُقِفُوا یَوْمَ الْحِسَابِ مُکَافِیَا آیا نمی دانید که محمد پیامبر خدا صلی الله علیه و اله و سلم کنار درختان غدیرخم با حالت ندا ایستاد, و این در حالی بود که جبرئیل از طرف خداوند پیام آورده بود که در این امر سستی مکن که تو محفوظ خواهی بود, و آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده به مردم برسان, و اگر نرسانی و از ظالمان بترسی و از دشمنان حذر کنی رسالت پروردگارشان را نرسانده ای, در اینجا بود که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دست علی علیه السلام را با دست راست بلند کرد و با صدای بلند فرمود: هر کس از شما که من مولای او هستم و سخن مرا بیاد می سپارد و فراموش نمی کند, مولای او بعد از من علی است, و من فقط به او – نه به دیگری – به عنوان جانشین خود برای شما راضی هستم, پروردگارا هر کس علی را دوست بدارد او را دوست بدار, و هر کس با علی دشمنی کند او را دشمن بدار, پروردگارا یاری کنندگان او را یاری فرما بخاطر نصرتشان امام هدایت کننده ای را که در تاریکیها مانند ماه شب چهارده روشنی می بخشد, پروردگارا خوار کنندگان او را خوار کن و روز قیامت که برای حساب می ایستند خودت جزا بده, ظهور جبرئیل در غدیر مسئله دیگری که پس از خطبه پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم پیش آمد و بار دیگر حجت را بر همگان تمام کرد, این بود که مردی زیبا صورت و خوشبوی را دیدند که در کنار مردم ایستاده بود و می گفت: بخدا قسم, روزی مانند امروز هرگز ندیدم, چقدر کار پسر عمویش را مؤکد نمود, و برای او پیمانی بست که جز کافر به خداوند و رسولش آنرا برهم نمی زند, وای بر کسی که پیمان او را بشکند, در اینجا عمر نزد پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم آمد و گفت: شنیدی این مرد چه گفت؟! حضرت فرمودند: آیا او را شناختی؟ گفت: نه, حضرت فرمودند: او روح الامین جبرئیل بود, تو مواظب باش این پیمان را نشکنی, که اگر چنین کنی خدا و رسول و ملائکه و مومنان از تو بیزار خواهند بود! معجزه غدیر, امضای الهی واقعه عجیبی که به عنوان یک معجزه, امضای الهی را بر خط پایان غدیر ثبت کرد جریان حارث فهری بود, در آخرین ساعات از روز سوم, او به همراه دوازده نفر از اصحابش نزد پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم آمد و گفت: ای محمد! سه سوال از تو دارم: آیا شهادت به یگانگی خداوند و پیامبری خودت را از جانب پروردگارت آورده ای یا از پیش خود گفتی؟ آیا نماز و زکات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده ای یا از پیش خود گفتی؟ آیا این علی بن ابی طالب که گفتی ٍّمَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاه‏ ,,, از جانب پروردگار گفتی یا از پیش خود گفتی؟ حضرت در جواب هر سه سوال فرمودند: خداوند به من وحی کرده است و واسطه بین من و خدا جبرئیل است و من اعلان کننده پیام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبری را اعلان نمی کنم, حارث گفت: خدایا اگر آنچه محمد می گوید حق و از جانب توست سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذاب دردناکی بر ما بفرست, و در روایت دیگر چنین است: خدایا, اگر محمد در آنچه می گوید صادق و راستگو است شعله ای از آتش بر ما بفرست, همینکه سخن حارث تمام شد و براه افتاد خداوند سنگی را از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد شد و از دُبُرش خارج گردید و همانجا او را هلاک کرد, در روایت دیگر: ابر غلیظی ظاهر شد و رعد و برقی بوجود آمد و صاعقه ای رخ داد و آتشی فرود آمد و همه دوازده نفر را سوزانید, بعد از این جریان, آیه سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِع (1) ‏لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ (2) ,,, نازل شد, پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم به اصحابشان فرمودند: آیا دیدید و شنیدید؟ گفتند: آری, و با این معجزه, بر همگان مسلم شد که غدیر از منبع وحی سرچشمه گرفته و یک فرمان الهی است, پایان مراسم غدیر بدین ترتیب پس از سه روز, مراسم پایان پذیرفت و آن روزها به عنوان ایام الولایه در ذهنها نقش بست, گروهها و قبائل عرب, هر یک با دنیایی از معارف اسلام, پس از وداع با پیامبرشان و معرفت کامل به جانشین او راهی شهر و دیار خود شدند, و پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم عازم مدینه گردید, خبر واقعه غدیر در شهرها منتشر شد و به سرعت شایع گردید و به گوش همگان رسید, و بدینگونه خداوند حجتش را بر مردم تمام کرد,, توسط محمد حسن اسایش

  


عید میلاد صاحب زمان است                  نوبت شادی شیعیان است

 

حامی دین پیغمبر آمد                        از قدومش منور جهان است   شادی از چشم نرجس عیان است --- 

بوی گل می وزد از گلستان             بلبل از شوق گل نغمه خوان است

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک---                                                    از پی آن روزهای پر غم ودرد ومحنت                                              رخ نما ای آفتاب روشنی بخش ،                          ای ذره پرور

ای رخت مظهر حسن داور                         ازتو عدل الهی میسر

ریشه ی ظالمان را برانداز                               حاجت بیدلان رابر آور                               مقدمت ای خسرو خوبان مبارک ---               عید میلاد توبر همه ایران مبارک

چشم ما بوده دایم  براهت                            تانمایی رخ همچو ماهت

بر کشی آن دم تیغ دوسر را                          بنگر این امت بی پناهت

در مسیرت بود نهضت ما                       قلب پاکت به عرضم گواه است

پای کن در رکاب سعادت                        سان ببین لشکر واین سپاهت

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک                 عید میلادتو بر همه ایران مبارک

ریشه ی کشور آشنایی                             زآشنایان مفرما جدایی

ای خوش آن دم که از کوی جانان                برقع ازروی ماهت گشایی

عقده های گره خورده در دل                      با شکر خنده از دل زدایی

هم قبول از حقیقت زاحسان                        شعر نا قابلش را نمایی

باغبانا جشن پیروزی بپا کن                   از خزان تشنگی مارا رها کن

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک    عید میلاد تو بر همه ایران مبارک *

*-صص 119-120-کتاب سرود های امام مهدی -انتشارات قلم -قم-گرد آورنده حسین حقجو-----  عید  سعید شه صاحب زمان                          باد مبارک به همه شیعیان --

مژده زمیلاد شه بحر وبر                                قائم دین ، حجت اثنی عشر

مظهر الطاف حی داد گر                               نورمبین وارث خیرالبشر

سبط نبی پادشه انس وجان                        باد مبارک به همه شیعیان --

مژده که بر جسم جهان جان رسید                 جان جهان حاکم فرمان رسید

حجت حق  قاطع برهان رسید                          هادی دین ،حامی قرآن رسید

شبل علی خسرو کون ومکان                              باد مبارک به همه شیعیان--

مژده که شد قدرت حق آشکار                            گشت عیان مظهر پروردگار

جامع الاسرار شه ذوالوقار                                حجت حق خاتمه ی هشت وچار

سیف خدا  رایت امن وامان                             باد مبارک به همه شیعیان ---

مزده که میلاد شه عالم است                         عید سعید ولی اعظم است

مولد سبط نبی اکرم است                             آنکه بخوبان جهان خاتم است

حجت حق سید صاحب زمان                         باد مبارک به همه شیعیان --

بنقل از دیوان آذر خراسانی -ص ۱۴۵ -انتشارات طوس مشهد -چاپ ۱۳۸۲ هجری قمری -اثر طبع مرحوم حاج سید غلامرضا آذر خراسانی سرخسی --

عید میلاد صاحب زمان است نوبت شادی شیعیان است

عید میلاد صاحب زمان است                  نوبت شادی شیعیان است

حامی دین پیغمبر آمد                        از قدومش منور جهان است   شادی از چشم نرجس عیان است --- 

بوی گل می وزد از گلستان             بلبل از شوق گل نغمه خوان است

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک---                                                    از پی آن روزهای پر غم ودرد ومحنت                                              رخ نما ای آفتاب روشنی بخش ،                          ای ذره پرور

ای رخت مظهر حسن داور                         ازتو عدل الهی میسر

ریشه ی ظالمان را برانداز                               حاجت بیدلان رابر آور                               مقدمت ای خسرو خوبان مبارک ---               عید میلاد توبر همه ایران مبارک

چشم ما بوده دایم  براهت                            تانمایی رخ همچو ماهت

بر کشی آن دم تیغ دوسر را                          بنگر این امت بی پناهت

در مسیرت بود نهضت ما                       قلب پاکت به عرضم گواه است

پای کن در رکاب سعادت                        سان ببین لشکر واین سپاهت

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک                 عید میلادتو بر همه ایران مبارک

ریشه ی کشور آشنایی                             زآشنایان مفرما جدایی

ای خوش آن دم که از کوی جانان                برقع ازروی ماهت گشایی

عقده های گره خورده در دل                      با شکر خنده از دل زدایی

هم قبول از حقیقت زاحسان                        شعر نا قابلش را نمایی

باغبانا جشن پیروزی بپا کن                   از خزان تشنگی مارا رها کن

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک    عید میلاد تو بر همه ایران مبارک *

*-صص 119-120-کتاب سرود های امام مهدی -انتشارات قلم -قم-گرد آورنده حسین حقجو----  عید  سعید شه صاحب زمان                          باد مبارک به همه شیعیان --

مژده زمیلاد شه بحر وبر                                قائم دین ، حجت اثنی عشر

مظهر الطاف حی داد گر                               نورمبین وارث خیرالبشر

سبط نبی پادشه انس وجان                        باد مبارک به همه شیعیان --

مژده که بر جسم جهان جان رسید                 جان جهان حاکم فرمان رسید

حجت حق  قاطع برهان رسید                          هادی دین ،حامی قرآن رسید

شبل علی خسرو کون ومکان                              باد مبارک به همه شیعیان--

مژده که شد قدرت حق آشکار                            گشت عیان مظهر پروردگار

جامع الاسرار شه ذوالوقار                                حجت حق خاتمه ی هشت وچار

سیف خدا  رایت امن وامان                             باد مبارک به همه شیعیان ---

مزده که میلاد شه عالم است                         عید سعید ولی اعظم است

مولد سبط نبی اکرم است                             آنکه بخوبان جهان خاتم است

حجت حق سید صاحب زمان                         باد مبارک به همه شیعیان --

بنقل از دیوان آذر خراسانی -ص ۱۴۵ -انتشارات طوس مشهد -چاپ ۱۳۸۲ هجری قمری -اثر طبع مرحوم حاج سید غلامرضا آذر خراسانی سرخسی --

عید میلاد صاحب زمان است نوبت شادی شیعیان است

عید میلاد صاحب زمان است                  نوبت شادی شیعیان است

حامی دین پیغمبر آمد                        از قدومش منور جهان است   شادی از چشم نرجس عیان است --- 

بوی گل می وزد از گلستان             بلبل از شوق گل نغمه خوان است

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک---                                                    از پی آن روزهای پر غم ودرد ومحنت                                              رخ نما ای آفتاب روشنی بخش ،                          ای ذره پرور

ای رخت مظهر حسن داور                         ازتو عدل الهی میسر

ریشه ی ظالمان را برانداز                               حاجت بیدلان رابر آور                               مقدمت ای خسرو خوبان مبارک ---               عید میلاد توبر همه ایران مبارک

چشم ما بوده دایم  براهت                            تانمایی رخ همچو ماهت

بر کشی آن دم تیغ دوسر را                          بنگر این امت بی پناهت

در مسیرت بود نهضت ما                       قلب پاکت به عرضم گواه است

پای کن در رکاب سعادت                        سان ببین لشکر واین سپاهت

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک                 عید میلادتو بر همه ایران مبارک

ریشه ی کشور آشنایی                             زآشنایان مفرما جدایی

ای خوش آن دم که از کوی جانان                برقع ازروی ماهت گشایی

عقده های گره خورده در دل                      با شکر خنده از دل زدایی

هم قبول از حقیقت زاحسان                        شعر نا قابلش را نمایی

باغبانا جشن پیروزی بپا کن                   از خزان تشنگی مارا رها کن

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک    عید میلاد تو بر همه ایران مبارک *

*-صص 119-120-کتاب سرود های امام مهدی -انتشارات قلم -قم-گرد آورنده حسین حقجو---


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 21 فروردين 1399برچسب:درولادت امام زمان + در ولادت ولی عصر + در ولادت صاحب الزمان + در ولادت قایم آل محمد, توسط محمد حسن اسایش

 بشارت شيعيان !شد ماه شعبان ماه پيغمبر                       فزون شد بر خلايق لطف وجود خالق اکبر

 

 

 

زمين وآسمان وعرش اعظم نورباران شد                         زانوار رخ نور دو چشم ساقي کوثر

 

عيان گرديد در يثرب جمال عالم آرايي                           که جبرئيل امين شد خادمدر بار آن سرور

 

زلطف قادر قدرت نما  از گلبن عفت                             دوگل گرديده ظاهر  ازبراي حيدر صفدر

 

يکي در سوم شعبان ، يکي در چارم شعبان                  يکي چون شمس رخشان  ويکي همچون مه انور

 

يکي فرمانده ي عالم ،وصي احمد خاتم                       يکي يار ومعين وغم خور سلطان بحر وبر

 

يکي از فاطمه ام الائمه ، دختر طاها                          يکي از حضرت ام البنين همچون دروگوهر

 

يکي نامش حسين ابن علي فرمانرواي دين                 يکي باب الحوائج ، حضرت عباس نام آور

 

يکي را بوسه زد ختم رسولان بر لب و دندان                يکي رامرتضي دست رسايش بادو چشم تر

 

براي ياري درماندگان بحرطوفان زا                            بسوي ساحل عزت ، يکي کشتي ، يکي لنگر

 

دو صدر الدين، دو بدر الدين ، دو ياروياور قر آن              يکي وارث بشهرعلم وآن يک پشتيبان در

 

دو رخ زيبا ، دو قد طوبا ، قدم بنهاد در عالم                يکي فرمانده ي اعظم ،يکي سردار وسرلشکر

 

دو جانباز وبرادر ، اين وزير وآن دگر سلطان                  عيان گرديدبرياري حق  ازدو نکو مادر

 

دو روشنگر ، دو عالي فر ، که بر آنهاخدا بخشد           هزاران {کربلايي}را زرحمت در صف محشر

 

اثر طبع نادعلي کربلايي -شادروان کربلايي پدر سه شهيد -به نقل از شکوفه هاي انقلاب -جلد دوم -صصص114-115-انتشارات خزر-تهران 


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 14 فروردين 1399برچسب:در ولادتدو برادر جانباز _ در ولادت امیر ووزیر, توسط محمد حسن اسایش

 

 

 

مژده مژده شد روشن، ُ چشم اهل دين به به          گشته جشن ميلاد مير مومنين به به

بيت حق چراغان شد ، عرش نور باران شد               از پرتورخسار فرمانده ي دين به به

اي شيعه نما شادي ، آمد از خدا هادي                    رهنماي دنيا و روز واپسين به به

چشم مصطفي روشن ، عالم همه شد گلشن                  زآفريدگار اورا آمد آفرين به به

فوج ملک از بالا، ذکر يا علي گويا                            دسته گل بر افشانندبر روي زمين به به

بر قدوم آن سرور، ريز شد گل احمر                         لا حول ولا بر آن فرخنده جبين به به

رمز هل اتي آمد ، حجت خدا آمد                           بر خاتم پيغمبر آمده نگين به به

گل نما نثار امشب ، بر قدوم يار امشب                     خانه زاد حق آمد بر ياري دين به به

نقل ها بر افشانيد ، مدح ومنقبت خوانيد                  دست حق عيان آمد ، خوش ز آستين به به

قلب (کربلايي) شاد ، زاين جشن وازاين ميلاد          از لحد کند فرياد ، تاروز پسين به به --

--نقل ازصص 61-62 شکوفه هاي غم -جلد اول-نادعلي کربلايي -انتشارات خزر -تهران ----

---(سرود در ولادت علي ابن ابيطالب  عليه السلام ) از حاج غلامرضا آذر خراساني----

مژده زميلاد ولي خدا      شاه ولايت علي مرتضي       مژده زميلاد ولي خدا  شاه ولايت علي مرتضي مژده زميلاد شه ملک دين               حجت حق مظهر جان آفرين        مفخر ايجاد وولي مبين

شير خدا وارث خيرالوري      شاه ولايت علي مرتضي-----مژده زميلاد شه انس وجان

نور خدا سرور کون ومکان              شاه هدي آيت امن وامان          اصل ولا قاسم ناروجنان

حبل متين لنگرارض وسما          شاه ولايت علي مرتضي ----

مژده زميلاد شه بوالحسن            مظهر الطاف حي ذوالمنن         وارث علم نبي موتمن

محور دين شاه زمين وزمن             فارس صفدر شه خيبر گشا      شاه ولايت علي مرتضي---

مژده که عالم همه گلزار شد        دشت ودمن تحتهاالانهار شد       کون ومکان مطلع انوار شد

جلوه کنان والد اطهار شد        شد متولد شه ملک ولا         شاه ولايت علي مرتضي---

مژده ي رحمت به همه شيعيان        خاصه بر احباب وهمه دوستان      گشت عيان جامع سر نهان

ماه رخ مرتضوي شد عيان          گشت عيان همسر خيرالنسا        شاه ولايت علي مرتضي---

--نقل از جلد اول ديوان آذر خراساني -ص 31 -چاپ سوم -1348 شمسي -انتشارات طوس مشهد -


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 21 اسفند 1398برچسب:درولادت مولود کعبه + در ولات امیرالمومنین علی + در ولات خانه زاد خدا علی مرتضی(ع), توسط محمد حسن اسایش

 

در توصیف حضرت زهرا (س)

امشب نشسته ام بنویسم ترانه ها
از باغ از بهار نه، از مادرانه ها
از دست پر امیدم و تسبیح دانه ها
از این دلی که پر زده از آشیانه ها
شکرش میان این همه سر سروری شدیم
مانند یازده پسرش مادری شدیم
آیینه ای گرفته خدا در برابرش
خورشیدی از تمامی انوار انورش
امشب خدا نشسته، خدا با پیمبرش
امشب پدر رسیده به دیدار مادرش
تعظیم تو به او نه که بر هست واجب است
از این به بعد بوسه بر این دست واجب است
تا محو کرده نام شما قیل و قال را
پیدا نموده با تو کرامت کمال را
گم کرده عقل پیش شکوهت خیال را
پنهان جمال کردی و پیدا جلال را
هر چند کار توست که پیغمبری کنی
تو آمدی که پای علی حیدری کنی
این باغ ها معطر زهراست یا علی
این موج، موج کوثر زهراست یا علی
آری تمام باور زهراست یا علی
نام تو نام دیگر زهراست یا علی
آغاز آفرینش از آغاز فاطمه است
یعنی علی حقیقت اعجاز فاطمه است
عمریست تا به لطف تو زنجیر می شویم
با بوی نان تازه نمک گیر می شویم
باز از تنور روشن تو سیر می شویم
شکرش کنار خانۀ تو پیر می شویم
در روضه باز چایی دم کردۀ تو بود
این لطف ، لطف دست ورم کردۀ تو بود
خانم میان صحن رضا نام تو بس است
پای ضریح وقت شفا نام تو بس است
پایین پا بجای دعا نام تو بس است
دردیم اگر برای دوا نام تو بس است
نام تو بر لبم دم باب الجواد بود
فیض تو بود و از سر من هم زیاد بود

آواره ایم پای شما خوش بحال ما
مشمول هر دعای شما خوش بحال ما
پروانه ی عزای شما خوش بحال ما
مجنون کربلای شما خوش بحال ما
آهی بکش که سینه ی ما کربلایی است
تا یاد توست حال دلم مجتبایی است
می خواست تا که حامی مادر شود نشد
مرهم برای زخم کبوتر شود نشد
تا مانع هجوم ستمگر شود نشد
شاید بجای روی تو پرپر شود نشد
ای وای من که برگ گلی ضرب شست خورد
ضربی ز روی و ضربه ای از پشت دست خورد

حسن لطفی

+        | 

از عشق خود جدا شدن آسان نیست
یا دست کم برای من آسان نیست
هر چیز سخت در سخن آسان ست
مرگ عزیز در سخن آسان نیست
طومار عاشقیست که میپیچم
پیچیدن تو در کفن آسان نیست
آه ای عزیز مصر علی! از تو
راضی شدن بپیرهن آسان نیست
گیرم که زینبین تو خوابیدند
آرام کردن حسن آسان نیست
خود مرد جنگیَم من و میدانم
با میخ جنگ تن به تن آسان نیست
دلهای عاشقند که میفهمند
بی عشق خویش زیستن آسان نیست
محسن رضوانی

+        | 

شاید آقا بیاید این هفته
پرده از رخ گشاید این هفته
عمر من طی شده به این امید
شاید این هفته، شاید این هفته
جمعه ها می روند از پی هم
غصه ام سر نیامد ، آقا هم
ای نگار دلم، نمی آیی؟
غمگسار دلم، نمی آیی؟
در دل شعله ها، دلم سوزد
به کنار دلم، نمی آیی؟
نفسم بند آمده از غم
غصه ام سر نیامد، آقا، هم
پیر هجرت شدم، بیا پیرم
روی ماهت ندیده می میرم
تا زمان رسیدنت، هر سال
روضه ی فاطمیه می گیرم
صاحب العصر و زمان، عجِّل
فاطمیه شده، عزیزه دل
سوی من یک نگاه، یک دفعه
تا شوم رو به راه، یک دفعه

گر به ما سر زدن خطا باشد
تو و یک اشتباه ، یک دفعه...
قدمی رنجه کن، گل نرگس
بهر زهرا گرفته ام، مجلس
ای سرا پات مثل پیغمبر
نقش امضات مثل پیغمبر
فاطمه در میان آتش و آه
گرم رویات، مثل پیغمبر

ای تمام نیایش زهرا
زود برگرد، خواهش زهرا

+        | 

پرواز در دو بال کبوتر دو بخش شد
یک بخش داشت با لگدی در دو بخش شد
یک بخش داشت یاس که در خانه ی علی
تاپشت در نیامده پر...پر...دو بخش شد

دیشب هزار تار به هم بافته ولی
امشب به زور گیسوی دختر دو بخش شد
هی در زدند و خانه به حیدر نگاه کرد
آن قدر در زدند که حیدر دو بخش شد

ما ، چند نقطه ، وای ، در از روبرو رسید
ما... ، خورد در به پهلو و مادر دو بخش شد

قبلا سه بخش داشت برادر به گفتگو
"محسن" که شد شهید برادر دو بخش شد
مهدی رحیمی

+        | 

می‌خواهد آسمان به زمین افتد وقتی جدا کنند دو عاشق را
وقتی که بی بهانه بگیرد مرگ از مردِ عشق یار موافق را
در یک نگاه غربت و خواهش بود، در یک نگاه شرم و سفارش بود
طاقت نداشت واژه در این معنا  تا بشکند سکوت دقایق را
تنها نگاه بود که می‌پرسید تنها نگاه بود که می‌فهمید
تنها نگاه بود که در خود داشت تصویری از تمام حقایق را
دل کند از صدف تنِ مروارید، دریا کشید درد و به خود پیچید
وقتی که موج با کمک صخره درهم شکست قامت قایق را
عطر گلاب پر شده در آفاق، یک باغ بود لیلی ما یک باغ
یاسی کبود داشت به رخسارش، بر سینه داشت داغ شقایق را
صورت به اشک شسته گل شب بو، از رنگ ارغوان زده بر بازو
بر دست بسته مرد، طناب آن‌سو، تا رو کنند دست منافق را
با گریه‌هایشان هم اگر قهرند، مثل غریبه در دل این شهرند
باهم خوشند با همشان بگذار این قلبهای از همه فارغ را
این شهر داد دست که بیرق را ؟ وقتی نخواست فاتح خندق را
وقتی شکست آینه‌ی حق را، باید ببیند آینه‌ی دق را

حیفند این دو پرچم بی‌رنگی، بر بام این مدینه‌ی دل سنگی
شاید به سِحر ، «هر چه که لایق‌» ها رنگی کنند روح خلایق را
بر آتش به در زده نازیدند، بستند دست میر و نفهمیدند
سیلی به روی عشق نخواهد کرد، با آبرو فراری سابق را

این درد بی کرانه تر است از میخ، این درد مانده در بدن تاریخ
پیدا کنید در سحری روشن، یاران! طبیب عاشق حاذق را
اِلّا المطهرین مسیحا دم! با مریم شکسته‌ی ما مَحرم!
با مرهمی بیا و تو درمان کن، قرآنِ خون گرفته‌‌ی ناطق را
 قاسم صرافان

+        | 

رنگِ پاییز به دیوارِ بهاری افتاد
بر درِ خانه ی خورشید شراری افتاد
فاطمه ظرفیت کل ولایت را داشت
وقت افتادن او ایل و تباری افتاد
آنقدر ضربه ی پا خورد به در تا که شکست
آنقدر شاخه تکان خورد که باری افتاد
تکیه بر در زدنش درد سرش شد به خدا
او کنارِ در و در نیز کناری افتاد
بعدِ یک عمر مراعاتِ کنیزانِ حرم
فضه ی خادمه آخر به چه کاری افتاد
خواست تا زود خودش را برساند به علی
سرِ این خواستنِ خود دو سه باری افتاد
ناله ای زد که ستون های حرم لرزیدند
به روی مسجدیان گرد و غباری افتاد
غیرتِ معجرِ او دستِ علی را وا کرد
همه دیدند سقیفه به چه خواری افتاد
وقت برگشت به خانه همه جا خونی بود
چشمِ یاری به قد و قامتِ یاری افتاد
آنقدَر فاطمه از دست علی بوسه گرفت
بعد از آن روز دگر رفت و کناری افتاد
علی اکبر لطیفیان

+        | 

چه غم اگر که نگاه همه جوابم کرد
نگاه مادرت امسال هم حسابم کرد

دعای مادر تو بود و آمین رسول
خدا برای عزای تو مستجابم کرد
بگو بهشت که بر ما قلم کشد ، زهرا
برای خاک حسینیه انتخابم کرد
مرا نوشت کبوتر، به کربلایم برد
مرا نوشت بگریم، خودش گلابم کرد
نفس بده که بسوزم، من از نفس هایت
که سنگ بودم و داغ حسین آبم کرد
غبار بودم و شش گوشه اش عقیقم ساخت
گناه بودم و لطف شما ثوابم کرد
حسین کُشت تو را بس که اشک می ریزی
تو هم مرا بکش آقا که غم خرابم کرد
دلم قرار ندارد گمان کنم امشب
که آه تو پر دلشوره ی ربابم کرد

+        | 

نه مثل ساره اي و مريم نه مثل آسيه و حوا
فقط شبيه خودت هستي فقط شبيه خودت زهرا
اگر شبيه كسي باشي شبيه (( ماه )) شب قدري
شبيه آيه تطهيري شبيه سوره اعطينا
شناسنامه ی تو صبح است پدر تبسّم و مادر نور
سلام ما به تو اي باران ، درود ما به تو اي دريا
كبود شعله ور آبي سپيده طلعت مهتابي
به خون نشستن تو امروز به گل نشستن تو فردا
بگيرآب و وضويي كن به چشمه سار فدك امشب
نماز عشق بخوان فردا به سمت قبله عاشورا
عليرضا قزوه

+        | 

+        | 

پشت در تا جای یار من گرفت
شعله در را بر سر دامن گرفت
میخ کارش وصل کردن بود حیف
میخ در یار مرا از من گرفت

از خجالت جای آتش جای دود
رنگ سرخی صورت آهن گرفت
در همانجا پشت درب باغچه
غنچه ی نشکفته ام مدفن گذفت
بی حیایی که ز بغض باغبان
خنده ی گل را از این گلشن گرفت-
-بعد ها در نامه ای که داده بود
کشتن یار مرا گردن گرفت
گفته بود آن روز وقتی فاطمه
پشت درب خانه اش مأمن گرفت
بر دل در آنچنان با پا زدم
که دل هر دوست ، هر دشمن گرفت
شیشه ای افتاد و باری خرد شد...
.
.
.

+        | 

جهان برای شکوفا شدن مهیا بود
و این قشنگ ترین اتفاق دنیا بود
که دست فاطمه در درست های مولا بود
به اعتقاد من اصلا غدیر اینجا بود
پدر به فاطمه رو کرد ، اینچنین فرمود
دلیل خلقت لاهوت ازدواج تو بود
قرار شد که شما بی قرار هم باشید
جهان دچار شما شد دچار هم باشید
تمام عمر دمادم کنار هم باشید
و در مصاف خطر ذوالفقار هم باشید
دعای من همه این بوده تا به هم برسید
که خلق گشته زمین تا شما به هم برسید
نفس نفس همه جا عاشقانه همدم هم
خدا نکرده اگر زخم بود مرهم هم
صفا و مروه و رکن و مقام و زمزم هم
چرا که قبله ی من هم علیست فاطمه هم
و رو به اهل مدینه چنین سفارش کرد
نوشته ام که سفارش نه بلکه خواهش کرد
همیشه نام علی را امام بگذارید
به خانواده ی من احترام بگذارید
برای فاطمه سنگ تمام بگذارید
و روی زخم دلش التیام بگذارید
جهان بدون علی رنگ و بو نخواهد داشت
بدون فاطمه هم آبرو نخواهد داشت
شنيده مي شود از آسمان صدايي كه...
كشيده شعر مرا باز هم به جايي كه ...
نبود هيچ كسي جز خدا،خدايي كه...
نوشت نام تورا ،نام اشنايي كه ـ
پس از نوشتن آن آسمان تبسم كرد
و از شنيدنش افلاك دست و پا گم كرد
نوشت فاطمه، شاعر زبانش الكن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزين شد
نوشت فاطمه تكليف نور روشن شد
دليل خلق زمين و زمان معين شد
نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل  قصیده ی نابی که در ازل گفته است
نوشت فاطمه تعريف ديگري دارد
ز درك خاك مقام فراتري دارد
خوشا به حال پيمبر چه مادري دارد
درون خانه بهشت معطري دارد
پدر هميشه كنارت حضور گرمي داشت
براي وصف تو از عرش واژه بر مي داشت
چرا كه روي زمين واژه ی وزيني نيست
و شأن وصف تو اوصاف اين چنيني نيست
و جاي صحبت اين شاعر زميني نيست
و شعر گفتن ما غير شرمگيني نيست
خدا فراتر از اين واژه ها كشيده تورا
گمان كنم كه تورا، اصلا آفريده تورا
كه گرد چادر تو آسمان طواف كند
و زير سايه ی آن کعبه اعتکاف كند
ملك ببيند وآنگاه اعتراف كند
كه اين شكوه جهان را پر از عفاف كند
كتاب زندگي ات را مرور بايد كرد
مرور كوثر و تطهيرو نور بايد كرد
در آن زمان كه دل از روزگار دلخور بود
و وصف مردمش الهاكم التكاثر بود
درون خانه ی تو نان فقر آجر بود
شبيه شعب ابي طالب از خدا پر بود
بهشت عالم بالا برايت آماده است
حصير خانه ی مولا به پايت افتاده است
به حكم عشق بنا شد در آسمان علي
علي از آن تو باشد... تو هم از آن علي
چه عاشقانه همه عمر مهربان علي!
 به نان خشك علي ساختي، به نان علي
از آسمان نگاهت ستاره مي خواهم
اگر اجازه دهي با اشاره مي خواهم-
به ياد آن دل از شهر خسته بنويسم
كنار شعر دو ركعت نشسته بنويسم
شكسته آمده ام تا شكسته بنويسم
و پيش چشم تو با دست بسته بنويسم
به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادري كن و اينبار هم اجازه بده
به افتخار بگوييم از تبار توايم
هنوز هم كه هنوز است بي قرار توايم
اگر چه ما همه در حسرت مزار توايم
كنار حضرت معصومه در كنار توايم
فضاي سينه پر از عشق بي كرانهء توست
((كرم نما و فرود آ كه خانه خانهء توست))
سید حمیدرضا برقعی

+        | 

از خدا اول برایت اذن پوشیدن گرفتم
بعد هر شب بین انگشتم نخ و سوزن گرفتم
سوزن مژگان مي آمد با نخ اشکم برایت
از کنار بوریا يي کهنه پیراهن گرفتم
بارها پیراهنت را بر تنت پوشانده آن وقت؛
در خیال خود سرت را نیز بر دامن گرفتم
دیدم آن نامرد را بر سینه ات با تیغ عریان
پیرهن را هر زمان از قسمت گردن گرفتم

پهلویش گر پاره گشته در میان کوچه ای تنگ
پیرهن را از دهان آتش و آهن گرفتم
گرچه چون مشتی ستاره زیر پا و پاره پاره
عاقبت فرزند خود را در میان تن گرفتم
 +  مهدی رحیمی

+        | 

یا زهرا...

لب بسته ای و چشم ترت حرف می زند
«در»، جای قلب شعله ورت حرف می زند
هر چند مدّتی ست که در خانه ساکتی
اما سکوت دور و برت حرف می زند
حتّی نسیـــم از لب دیوارهـــای شهر
کوچه به کوچه از سفرت حرف می زند
هر بار حرف کوچه و دیوار می شود
آرام با خودش پسرت حرف می زند

***
دستی کشیده ای به سر و روی خانه ات
ای پر شکسته بال و پرت حرف می زند
امروز شهر از خبر رفتنت پر است
دارد مدینه پشت سرت حرف می زند
***
کوثر بهانه ای ست که تعداد نقطه هاش
از طول عمر مختصرت حرف می زند*

حامد تجری


* در سوره ی کوثر هجده نقطه وجود دارد

+        | 

حرفی ، کلامی ، مطلبی ، چیزی ، جوابیساکت تر از هر دفعه ای مثل کتابیاز چه نمی خواهی شفایت را بگیری؟تو خود مفاتیح الجنان مستجابییک دست تر از دست نیلی ات ندیدمدر زیر این چرخ کبود و سقف آبیامروز با دیروز خیلی فرق کردیدیروز آیینه ولی امروز قابیاین خانه محتاج کمی نور است ، ور نهتو رو بگیری یا نگیری آفتابیبا دست پخت تو سر سفره نشستموقتی نباشی تو ، چه نانی و چه آبیپروانه ها را گفته ام دورت نگردندشاید شب آخر کمی راحت بخوابیعلی اکبر لطیفیان


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 16 دی 1398برچسب:nv,wt ugd ,civh )u(, توسط محمد حسن اسایش

 دوبیتی هاکه در محل به آن چهار (چار) بیتی گفته می شود  وانواع عاشقانه  ودررابطه با موضوعات وابسته بکار یا زندگی انسانها دارد ودر محلهای مختلف از جمله در پشت کار قالی بافی ویا در شب نشینی ها ویا درروزهای دروی گندم ویا در هتگام آبیاری ویا علف چینی خوانده می شوند وگاهگاه از زبان عاشق ومعشوق خوانده می شوند ونیز فراقی ها که باز اززبان عاشق ومعشوق ویا مادر وفرزند ویا برادر وخواهر دور از یک دیگر خوانده می شوند واکثرااز فراق وجدایی ویا دوری از وطن وغربت سخن می گویند ودر شب نشینی ها ویا شبهای عروسی ودامادی ویا در هنگام کار خرمن کوبی ویا کار قالی بافی ویا کاردرمزرعه خوانده می شوند واکثر اوقات دو نفر در جواب یک دیگر می خوانند بسیار گسترده وفراوانند وکسی نمی تواند همه ی آنهارا بیاد داشته ویا شمارش کند ومن تا جایی که در خاطر دارم ویا به آن دسترسی داشته ام گزیده ای از آنهارا درذیل برای برنامه فرهنگ مردم به نگارش می آورم ناگفته نماند که در بیرجند وکوچ به مجالس شب نشینی (آتشانی یا اءتشونی- به فتح همزه اول وسکون همزه دوم ) گفته می شود واما دوبیتی ها وفراقی های روستای کوچ:

1-خداوندا خداوند جهانی     خداوند زمین وآسمانی    خداوندا تو پیران بیامرز     جوانان را بکام دل رسانی 

2-خدایا دل دونیمه دل دو نیمه      فراق راه دور هیچ کس نبینه(نبیند)

فراق راه دوری که مو (من) دیدم         مسلمان نشنوه ( نشنود) کافر نبیه (نبیند )

3-محمد را جمال پاک صلوات     بر آن خورشید نه افلاک صلوات 

امیرالمومنین ، اولاد اورا         بلند وبی حد وبی باک صلوات 

4-علی ر(را) دیدم علی ردر خواب دیدم    علی ر(را) در مسجد ومحراب دیدم 

علی را کی شناسد هر منافق       علی ر(را)در رخت عالم تاب دیدم 

5-خدا کرده که مو (من) دور از تو باشم          بغم باریکتر از موی تو باشم (به ضم ش)

خدا داده به تو حسن  وجمالی       که مو (من) در حسرت روی تو باشم 

6-ستاره سرزد و بیدار بودم          بپای رخنه ی دیوار بودم 

ستاره ی صبح صادق که اثر کرد       هنوز در انتظار یار بودم (به ضم دال تلظ کنند)

7-هوا گرم است وسر سایه میآیه   صدای کل کل پایه می آیه (می آید)

صدای کل کل پایه نه چندان     صدای کفش جانانه می آیه 

8- دو تا یار دارم ویک نیمه ی دل      میان هر دو دو افتاده مشکل                                        خداوندا تو این دل را دو تا کن        به هریک می دهم یک نیمه ی دل 

9-شب مهتاب ومهتاب دش من مو (من)       دو زلف یار طوق کردن مو 

خداوندا تو تاریکی بپا کن      که تاریکی رفیق  وهمدم مو (من)

10-درو را با سر دشت می کنم مو (من)        تورا می بینم وغش می کنم مو (من)

همون(همان) خاکی  که از کفشات بریزه        همون را سرمه ی چشم می کنم مو 

11-صدا کردی بقربان صدایت        ببرم چادری تا ساق پایت 

 ببرم چادری کوتاه نباشه (نباشد )    که نامحرم نبینه دست وپایت 

12-هوا گرم است وگرمی می کنه دل      هوای حوض سنگی می کنه دل 

هوای حوض سنگی را نه  چندان        هوای سر بلندی می کنه دل 

13-رمه در کال ومو پایین کالم           رمه چرخ میزنه مو بی خیالم 

خدایا گرگ گرسنه زود بمیره      که هر شو می بره مال حلالم 

14-الا بابا که خود کردی کلانم           بدست خود زدی آتش بجانم 

زبان زرگری گفتی بله کن        بله کردم که خشک می شد زبانم (گویند این دو بیتی را هنگام رفتن دختر به خانه شوهر عروس در هنگام خداحافظی با پدرش می خواند )

15-مو مرغی بدم  میون مرغان شما     سنگ بزدی(بزدید) پریدم از بام شما

سنگی بزدی (بزدید) بال موره (منرا) بشکستی ( بشکستید)    مواهل بدم به گفت وفرمان شما 

( گویند این دو بیتی را دختر هنگام خداحافظی با مادر ورفتن به خانه شوهر می خواند وگله ودرد دل خودرا با پدر ومادر بیان می کند )

16-چنو ( چنان ) ناله مکن که جان ندارم    توانای ناله ی سوزان ندارم 

چنو( چنان ) باران غم باریده بردل            که مو درد تورا درمان ندارم 

17- بیا تا ما وتو همراز باشیم   چو کفتر بر گلوی چاه باشیم 

اگر کفتر  نناله ما بنالیم       زحال یک دیگر آگاه باشیم 

18-سیه طالع زمادرزاده بودم     به غم های جهان افتاده بودم 

در آن روزی که طالع می نوشتند        یقین مو از قلم افتاده بودم 

19-برخیز ته(تا) برم(بریم = برویم) ازاین ولایت من وتو      تو دست مرا بگیر ومو دامن تو 

جایی برویم که هردو بیمار شویم           تو از غم بیکسی ومو از غم تو 

20-سرت بردار تا مو رویت بینم          کمند طاق ابرویت ببینم 

کمند طاق ابرو گرد گرفته      بده دسمال ته مو گردش بگیرم 

21-زدست راه غربت داد وبیداد     زدست راه غربت ناله ی زار 

نمی دونم کدام خانه خرابی     کلید راه غربت را به مو(من)داد

22- راه غربت مرا بجان آورده     گوشتای موره(مرا ) به استخوان آورده 

بهره نخوره زخانمان وفرزند        هرکس که جدایی به میان آورده 

23-آشنایی می توان کرد وجدایی مشکل  است    شربت روز جدایی مثل زهر قاتل است

حاصل عمرم تو بودی ای عزیز مهربون      چون تو رفتی ازبرمو(من) عمر مو (من) بی حاصل است

24-چرا سر گشتگی  بنیاد کردید      مرا با ناله و فریاد کردید 

 مگر مهر علی دردل نداشتید        که ایام گذشته ر(را) یاد کردید ( بجای کردیدلفظ( کردی) به فتح کاف وسکون ر  وفتح دال وسکون یاو تلفظ کنند که صیغه جمع واحترام آمیز است ).

25-دلی دارم ، دلی دارم پر از غم         نه یک جو می کنم غم از دلم کم

نه دستم می رسد که گل بچینم        نه آن سرو بلند سر می کند خم 

26- گل سرخم گل سرخ الاله    بدنبالت کشم صد آه وناله

اگر یک شب بیایی ور سرایم            خودم ساقی شوم ، چشمم پیاله

27-خودم مرواریم، در می شناسم    میون خارها ، گل می شناسم 

 خودم سوداگر کل هراتم  (جهانم)      زن مقبول به چادر می شناسم 

28-بیابون گشته راه این ول من        غمانت کارکرده ور دل مو (من)

دعایی می کنم باران نباره        که سرما خورده ای برگ گل مو (من)

29-دلم خواهه نشینه روبرویت     بدست خود زنم شانه به مویت

خدا تخت سلیمانی به من داد        همون روزی که کردم گفتگویت (گفتگوکردن = خواسگاری کردن )

30-نوشتم بر درو دیوار باغت             که روز عید می آیم سراغت 

برایت کفش وانگشتر میارم          اگر راضی بشه نه نه ی چاقت (= منظور مامان چاق هست )

31-نگار مو نشسته پای دیوار      نمی دانه غلاج درد بیمار

علاج درد بیمار یک طبیبی است        علاج درد عاشق دیدن یار 

32-بیا مرغ سفید سینه چاکم        اگر امشو (امشب) نیایی  مو (من) هلاکم 

اگر امشو (امشب ) نیایی تا خروس خوان          خروس خوان دگر مو (من) زیر خاکم 

33-هلا دختر دو چشم زاغ داری         سبد در دست ومیل باغ داری

سبد دردست ، میل باغ ما کن             سرم را بشکن ودردم دوا کن 

34-کسی که عاشقه مست وملنگه            در خلوت خونه مثل  پلنگه

 خموشی که نمی تون خورد نان          در امر عاشقی خیلی زرنگه

35-کسی که عاشق است ازجان نترسد         زبند وکنده وزندان نترسد 

دل عاشق مثال گرگ گشنه        که گرگ از هی هی چوپان نترسد 

36- اگر یار منی یک جو نخور غم      بده دستت بدستم ، خاطرت جمع

 نیم نامردکه بد قولی نمایم       به قرآنی که می خوانم دمادم -

37-چنان مهرت به قلب مو اثر کرد       مرا از عالم هستی بدر کرد 

نگار مو نشسته بر لب جو                عجب دستمال مشکینی بسر کرد

38- نگین انگشتری دارم بنامت             میان هر دو لب گیرم سراغت 

اگر پنج بوس دهی امروز بعاشق             دعای جالبی خم کرد (خواهم کرد ) بجانت 

39-سه ماه بعد عید سال نو شد              به خوش بختی که ایام درو شد 

پسر در پشت زین وسایه ی چتر             بمیرم بر کسی که بر مو، دتو شد (= تبکرد )

40-دوتا لیمو فرستاده ول مو (گل مو)           برای صبر و آرام دل مو 

چقدر صبر وچه بس زحمت کشیدم             ول بالا بلند عاقل مو 

41-دلم تنگ است برای دیدن تو      برای چشمان وآن خندیدن تو 

دلم تنگ است برای شبهای مهتاب          بروی تخت خواب ، خوابیدن تو 

42-یتوی خانه ی بیرجند اسیرم              هوای جای پات کرده مریضم 

کسی نیسته که پرسد حال زارم      غریب وبیکسم ، هیچ کس ندارم 

43-اگر خشخاش گرده استخوانم            همان قولی که دادم با زبانم 

اگر صد سال دیگر زنده باشم        تو باشی دلبر شیرین زبانم 

44-رضا هستم که مو سیخ پخل شم (شوم)        بتوی مشت ابرو برکمند شم 

چنان مهرت فتاده در دل مو         که مو از لیلی و مجنون بتر شم 

45-نسایو سرمه در چشم چپ تو        طلا می پاشد از کنج لب تو 

طلا می پاشد خروار به خروار              به مثقال می فروشد مادر تو --- پخل در بیت اول شماره 44 : ساقه گندم راگویند که درساخت پالان الاغ از آن استفاده می شود ---

46-به پشت بام درخت بید دارم       به درگاه خدا امید دارم 

به درگاه خدا امید تا کی ؟     ترا بر دیگری کی دید دارم ؟

47-کسی چون من غریب در این وطن نیست          گرفتار غم ودردو محن نیست 

نه تنها، در غریبی در امانم               کسی چون با خبر ازدرد من نیست 

48-غریب افتاده ام در این ولایت      به هرکس می رسم داد وشکایت 

نه رو دارم دراین قلعه بمانم        نه رودارم ، روم سوی ولایت 

49-سر کوی بلند تا کی نشینم              که لاله سر زند مو گل بچینم 

گل سرخ وسفید بر هم تنیده                پریشانم کدام گل را بچینم 

50-زدست دیده ودل هردو فریاد            که هرچه دیده بیند ، دل کند یاد 

بسازم خنجری نیشش زپولاد       زنم بر دیده تا دل گردد آزاد 


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 24 آبان 1397برچسب:, توسط محمد حسن اسایش

دوبیتی هاکه در محل به آن چهار (چار) بیتی گفته می شود  وانواع عاشقانه  ودررابطه با موضوعات وابسته بکار یا زندگی انسانها دارد ودر محلهای مختلف از جمله در پشت کار قالی بافی ویا در شب نشینی ها ویا درروزهای دروی گندم ویا در هتگام آبیاری ویا علف چینی خوانده می شوند وگاهگاه از زبان عاشق ومعشوق خوانده می شوند ونیز فراقی ها که باز اززبان عاشق ومعشوق ویا مادر وفرزند ویا برادر وخواهر دور از یک دیگر خوانده می شوند واکثرااز فراق وجدایی ویا دوری از وطن وغربت سخن می گویند ودر شب نشینی ها ویا شبهای عروسی ودامادی ویا در هنگام کار خرمن کوبی ویا کار قالی بافی ویا کاردرمزرعه خوانده می شوند واکثر اوقات دو نفر در جواب یک دیگر می خوانند بسیار گسترده وفراوانند وکسی نمی تواند همه ی آنهارا بیاد داشته ویا شمارش کند ومن تا جایی که در خاطر دارم ویا به آن دسترسی داشته ام گزیده ای از آنهارا درذیل برای برنامه فرهنگ مردم به نگارش می آورم ناگفته نماند که در بیرجند وکوچ به مجالس شب نشینی (آتشانی یا اءتشونی- به فتح همزه اول وسکون همزه دوم ) گفته می شود واما دوبیتی ها وفراقی های روستای کوچ:

1-خداوندا خداوند جهانی     خداوند زمین وآسمانی    خداوندا تو پیران بیامرز     جوانان را بکام دل رسانی 

2-خدایا دل دونیمه دل دو نیمه      فراق راه دور هیچ کس نبینه(نبیند)

فراق راه دوری که مو (من) دیدم         مسلمان نشنوه ( نشنود) کافر نبیه (نبیند )

3-محمد را جمال پاک صلوات     بر آن خورشید نه افلاک صلوات 

امیرالمومنین ، اولاد اورا         بلند وبی حد وبی باک صلوات 

4-علی ر(را) دیدم علی ردر خواب دیدم    علی ر(را) در مسجد ومحراب دیدم 

علی را کی شناسد هر منافق       علی ر(را)در رخت عالم تاب دیدم 

5-خدا کرده که مو (من) دور از تو باشم          بغم باریکتر از موی تو باشم (به ضم ش)

خدا داده به تو حسن  وجمالی       که مو (من) در حسرت روی تو باشم 

6-ستاره سرزد و بیدار بودم          بپای رخنه ی دیوار بودم 

ستاره ی صبح صادق که اثر کرد       هنوز در انتظار یار بودم (به ضم دال تلظ کنند)

7-هوا گرم است وسر سایه میآیه   صدای کل کل پایه می آیه (می آید)

صدای کل کل پایه نه چندان     صدای کفش جانانه می آیه 

8- دو تا یار دارم ویک نیمه ی دل      میان هر دو دو افتاده مشکل                                        خداوندا تو این دل را دو تا کن        به هریک می دهم یک نیمه ی دل 

9-شب مهتاب ومهتاب دش من مو (من)       دو زلف یار طوق کردن مو 

خداوندا تو تاریکی بپا کن      که تاریکی رفیق  وهمدم مو (من)

10-درو را با سر دشت می کنم مو (من)        تورا می بینم وغش می کنم مو (من)

همون(همان) خاکی  که از کفشات بریزه        همون را سرمه ی چشم می کنم مو 

11-صدا کردی بقربان صدایت        ببرم چادری تا ساق پایت 

 ببرم چادری کوتاه نباشه (نباشد )    که نامحرم نبینه دست وپایت 

12-هوا گرم است وگرمی می کنه دل      هوای حوض سنگی می کنه دل 

هوای حوض سنگی را نه  چندان        هوای سر بلندی می کنه دل 

13-رمه در کال ومو پایین کالم           رمه چرخ میزنه مو بی خیالم 

خدایا گرگ گرسنه زود بمیره      که هر شو می بره مال حلالم 

14-الا بابا که خود کردی کلانم           بدست خود زدی آتش بجانم 

زبان زرگری گفتی بله کن        بله کردم که خشک می شد زبانم (گویند این دو بیتی را هنگام رفتن دختر به خانه شوهر عروس در هنگام خداحافظی با پدرش می خواند )

15-مو مرغی بدم  میون مرغان شما     سنگ بزدی(بزدید) پریدم از بام شما

سنگی بزدی (بزدید) بال موره (منرا) بشکستی ( بشکستید)    مواهل بدم به گفت وفرمان شما 

( گویند این دو بیتی را دختر هنگام خداحافظی با مادر ورفتن به خانه شوهر می خواند وگله ودرد دل خودرا با پدر ومادر بیان می کند )

16-چنو ( چنان ) ناله مکن که جان ندارم    توانای ناله ی سوزان ندارم 

چنو( چنان ) باران غم باریده بردل            که مو درد تورا درمان ندارم 

17- بیا تا ما وتو همراز باشیم   چو کفتر بر گلوی چاه باشیم 

اگر کفتر  نناله ما بنالیم       زحال یک دیگر آگاه باشیم 

18-سیه طالع زمادرزاده بودم     به غم های جهان افتاده بودم 

در آن روزی که طالع می نوشتند        یقین مو از قلم افتاده بودم 

19-برخیز ته(تا) برم(بریم = برویم) ازاین ولایت من وتو      تو دست مرا بگیر ومو دامن تو 

جایی برویم که هردو بیمار شویم           تو از غم بیکسی ومو از غم تو 

20-سرت بردار تا مو رویت بینم          کمند طاق ابرویت ببینم 

کمند طاق ابرو گرد گرفته      بده دسمال ته مو گردش بگیرم 

21-زدست راه غربت داد وبیداد     زدست راه غربت ناله ی زار 

نمی دونم کدام خانه خرابی     کلید راه غربت را به مو(من)داد

22- راه غربت مرا بجان آورده     گوشتای موره(مرا ) به استخوان آورده 

بهره نخوره زخانمان وفرزند        هرکس که جدایی به میان آورده 

23-آشنایی می توان کرد وجدایی مشکل  است    شربت روز جدایی مثل زهر قاتل است

حاصل عمرم تو بودی ای عزیز مهربون      چون تو رفتی ازبرمو(من) عمر مو (من) بی حاصل است

24-چرا سر گشتگی  بنیاد کردید      مرا با ناله و فریاد کردید 

 مگر مهر علی دردل نداشتید        که ایام گذشته ر(را) یاد کردید ( بجای کردیدلفظ( کردی) به فتح کاف وسکون ر  وفتح دال وسکون یاو تلفظ کنند که صیغه جمع واحترام آمیز است ).

25-دلی دارم ، دلی دارم پر از غم         نه یک جو می کنم غم از دلم کم

نه دستم می رسد که گل بچینم        نه آن سرو بلند سر می کند خم 

26- گل سرخم گل سرخ الاله    بدنبالت کشم صد آه وناله

اگر یک شب بیایی ور سرایم            خودم ساقی شوم ، چشمم پیاله

27-خودم مرواریم، در می شناسم    میون خارها ، گل می شناسم 

 خودم سوداگر کل هراتم  (جهانم)      زن مقبول به چادر می شناسم 

28-بیابون گشته راه این ول من        غمانت کارکرده ور دل مو (من)

دعایی می کنم باران نباره        که سرما خورده ای برگ گل مو (من)

29-دلم خواهه نشینه روبرویت     بدست خود زنم شانه به مویت

خدا تخت سلیمانی به من داد        همون روزی که کردم گفتگویت (گفتگوکردن = خواسگاری کردن )

30-نوشتم بر درو دیوار باغت             که روز عید می آیم سراغت 

برایت کفش وانگشتر میارم          اگر راضی بشه نه نه ی چاقت (= منظور مامان چاق هست )

31-نگار مو نشسته پای دیوار      نمی دانه غلاج درد بیمار

علاج درد بیمار یک طبیبی است        علاج درد عاشق دیدن یار 

32-بیا مرغ سفید سینه چاکم        اگر امشو (امشب) نیایی  مو (من) هلاکم 

اگر امشو (امشب ) نیایی تا خروس خوان          خروس خوان دگر مو (من) زیر خاکم 

33-هلا دختر دو چشم زاغ داری         سبد در دست ومیل باغ داری

سبد دردست ، میل باغ ما کن             سرم را بشکن ودردم دوا کن 

34-کسی که عاشقه مست وملنگه            در خلوت خونه مثل  پلنگه

 خموشی که نمی تون خورد نان          در امر عاشقی خیلی زرنگه

35-کسی که عاشق است ازجان نترسد         زبند وکنده وزندان نترسد 

دل عاشق مثال گرگ گشنه        که گرگ از هی هی چوپان نترسد 

36- اگر یار منی یک جو نخور غم      بده دستت بدستم ، خاطرت جمع

 نیم نامردکه بد قولی نمایم       به قرآنی که می خوانم دمادم -

37-چنان مهرت به قلب مو اثر کرد       مرا از عالم هستی بدر کرد 

نگار مو نشسته بر لب جو                عجب دستمال مشکینی بسر کرد

38- نگین انگشتری دارم بنامت             میان هر دو لب گیرم سراغت 

اگر پنج بوس دهی امروز بعاشق             دعای جالبی خم کرد (خواهم کرد ) بجانت 

39-سه ماه بعد عید سال نو شد              به خوش بختی که ایام درو شد 

پسر در پشت زین وسایه ی چتر             بمیرم بر کسی که بر مو، دتو شد (= تبکرد )

40-دوتا لیمو فرستاده ول مو (گل مو)           برای صبر و آرام دل مو 

چقدر صبر وچه بس زحمت کشیدم             ول بالا بلند عاقل مو 

41-دلم تنگ است برای دیدن تو      برای چشمان وآن خندیدن تو 

دلم تنگ است برای شبهای مهتاب          بروی تخت خواب ، خوابیدن تو 

42-یتوی خانه ی بیرجند اسیرم              هوای جای پات کرده مریضم 

کسی نیسته که پرسد حال زارم      غریب وبیکسم ، هیچ کس ندارم 

43-اگر خشخاش گرده استخوانم            همان قولی که دادم با زبانم 

اگر صد سال دیگر زنده باشم        تو باشی دلبر شیرین زبانم 

44-رضا هستم که مو سیخ پخل شم (شوم)        بتوی مشت ابرو برکمند شم 

چنان مهرت فتاده در دل مو         که مو از لیلی و مجنون بتر شم 

45-نسایو سرمه در چشم چپ تو        طلا می پاشد از کنج لب تو 

طلا می پاشد خروار به خروار              به مثقال می فروشد مادر تو --- پخل در بیت اول شماره 44 : ساقه گندم راگویند که درساخت پالان الاغ از آن استفاده می شود ---

46-به پشت بام درخت بید دارم       به درگاه خدا امید دارم 

به درگاه خدا امید تا کی ؟     ترا بر دیگری کی دید دارم ؟

47-کسی چون من غریب در این وطن نیست          گرفتار غم ودردو محن نیست 

نه تنها، در غریبی در امانم               کسی چون با خبر ازدرد من نیست 

48-غریب افتاده ام در این ولایت      به هرکس می رسم داد وشکایت 

نه رو دارم دراین قلعه بمانم        نه رودارم ، روم سوی ولایت 

49-سر کوی بلند تا کی نشینم              که لاله سر زند مو گل بچینم 

گل سرخ وسفید بر هم تنیده                پریشانم کدام گل را بچینم 

50-زدست دیده ودل هردو فریاد            که هرچه دیده بیند ، دل کند یاد 

بسازم خنجری نیشش زپولاد       زنم بر دیده تا دل گردد آزاد 


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 24 آبان 1397برچسب:دوبیتی هاکه در محل به آن چهار (چار) بیتی گفته می شود وانواع عاشقانه ودررابطه با موضوعات وابسته بکار یا زندگی انسانها دارد ودر محلهای مختلف از جمله در پشت کار قالی بافی ویا در شب نشینی ها ویا درروزهای دروی گندم ویا در هتگام آبیاری ویا علف چینی خوانده می شوند وگاهگاه از زبان عاشق ومعشوق خوانده می شوند ونیز فراقی ها که باز اززبان عاشق ومعشوق ویا مادر وفرزند ویا برادر وخواهر دور از یک دیگر خوانده می شوند واکثرااز فراق وجدایی ویا دوری از وطن وغربت سخن می گویند ودر شب نشینی ها ویا شبهای عروسی ودامادی ویا در هنگام کار خرمن کوبی ویا کار قالی بافی ویا کاردرمزرعه خوانده می شوند واکثر اوقات دو نفر در جواب یک دیگر می خوانند بسیار گسترده وفراوانند وکسی نمی تواند همه ی آنهارا بیاد داشته ویا شمارش کند ومن تا جایی که در خاطر دارم ویا به آن دسترسی داشته ام گزیده ای از آنهارا درذیل برای برنامه فرهنگ مردم به نگارش می آورم ناگفته نماند که در بیرجند وکوچ به مجالس شب نشینی (آتشانی یا اءتشونی- به فتح همزه اول وسکون همزه دوم ) گفته می شود واما دوبیتی ها وفراقی های روستای کوچ: 1-خداوندا خداوند جهانی خداوند زمین وآسمانی خداوندا تو پیران بیامرز جوانان را بکام دل رسانی 2-خدایا دل دونیمه دل دو نیمه فراق راه دور هیچ کس نبینه(نبیند) فراق راه دوری که مو (من) دیدم مسلمان نشنوه ( نشنود) کافر نبیه (نبیند ) 3-محمد را جمال پاک صلوات بر آن خورشید نه افلاک صلوات امیرالمومنین ، اولاد اورا بلند وبی حد وبی باک صلوات 4-علی ر(را) دیدم علی ردر خواب دیدم علی ر(را) در مسجد ومحراب دیدم علی را کی شناسد هر منافق علی ر(را)در رخت عالم تاب دیدم 5-خدا کرده که مو (من) دور از تو باشم بغم باریکتر از موی تو باشم (به ضم ش) خدا داده به تو حسن وجمالی که مو (من) در حسرت روی تو باشم 6-ستاره سرزد و بیدار بودم بپای رخنه ی دیوار بودم ستاره ی صبح صادق که اثر کرد هنوز در انتظار یار بودم (به ضم دال تلظ کنند) 7-هوا گرم است وسر سایه میآیه صدای کل کل پایه می آیه (می آید) صدای کل کل پایه نه چندان صدای کفش جانانه می آیه 8- دو تا یار دارم ویک نیمه ی دل میان هر دو دو افتاده مشکل خداوندا تو این دل را دو تا کن به هریک می دهم یک نیمه ی دل 9-شب مهتاب ومهتاب دش من مو (من) دو زلف یار طوق کردن مو خداوندا تو تاریکی بپا کن که تاریکی رفیق وهمدم مو (من) 10-درو را با سر دشت می کنم مو (من) تورا می بینم وغش می کنم مو (من) همون(همان) خاکی که از کفشات بریزه همون را سرمه ی چشم می کنم مو 11-صدا کردی بقربان صدایت ببرم چادری تا ساق پایت ببرم چادری کوتاه نباشه (نباشد ) که نامحرم نبینه دست وپایت 12-هوا گرم است وگرمی می کنه دل هوای حوض سنگی می کنه دل هوای حوض سنگی را نه چندان هوای سر بلندی می کنه دل 13-رمه در کال ومو پایین کالم رمه چرخ میزنه مو بی خیالم خدایا گرگ گرسنه زود بمیره که هر شو می بره مال حلالم 14-الا بابا که خود کردی کلانم بدست خود زدی آتش بجانم زبان زرگری گفتی بله کن بله کردم که خشک می شد زبانم (گویند این دو بیتی را هنگام رفتن دختر به خانه شوهر عروس در هنگام خداحافظی با پدرش می خواند ) 15-مو مرغی بدم میون مرغان شما سنگ بزدی(بزدید) پریدم از بام شما سنگی بزدی (بزدید) بال موره (منرا) بشکستی ( بشکستید) مواهل بدم به گفت وفرمان شما ( گویند این دو بیتی را دختر هنگام خداحافظی با مادر ورفتن به خانه شوهر می خواند وگله ودرد دل خودرا با پدر ومادر بیان می کند ) 16-چنو ( چنان ) ناله مکن که جان ندارم توانای ناله ی سوزان ندارم چنو( چنان ) باران غم باریده بردل که مو درد تورا درمان ندارم 17- بیا تا ما وتو همراز باشیم چو کفتر بر گلوی چاه باشیم اگر کفتر نناله ما بنالیم زحال یک دیگر آگاه باشیم 18-سیه طالع زمادرزاده بودم به غم های جهان افتاده بودم در آن روزی که طالع می نوشتند یقین مو از قلم افتاده بودم 19-برخیز ته(تا) برم(بریم = برویم) ازاین ولایت من وتو تو دست مرا بگیر ومو دامن تو جایی برویم که هردو بیمار شویم تو از غم بیکسی ومو از غم تو 20-سرت بردار تا مو رویت بینم کمند طاق ابرویت ببینم کمند طاق ابرو گرد گرفته بده دسمال ته مو گردش بگیرم 21-زدست راه غربت داد وبیداد زدست راه غربت ناله ی زار نمی دونم کدام خانه خرابی کلید راه غربت را به مو(من)داد 22- راه غربت مرا بجان آورده گوشتای موره(مرا ) به استخوان آورده بهره نخوره زخانمان وفرزند هرکس که جدایی به میان آورده 23-آشنایی می توان کرد وجدایی مشکل است شربت روز جدایی مثل زهر قاتل است حاصل عمرم تو بودی ای عزیز مهربون چون تو رفتی ازبرمو(من) عمر مو (من) بی حاصل است 24-چرا سر گشتگی بنیاد کردید مرا با ناله و فریاد کردید مگر مهر علی دردل نداشتید که ایام گذشته ر(را) یاد کردید ( بجای کردیدلفظ( کردی) به فتح کاف وسکون ر وفتح دال وسکون یاو تلفظ کنند که صیغه جمع واحترام آمیز است ), 25-دلی دارم ، دلی دارم پر از غم نه یک جو می کنم غم از دلم کم نه دستم می رسد که گل بچینم نه آن سرو بلند سر می کند خم 26- گل سرخم گل سرخ الاله بدنبالت کشم صد آه وناله اگر یک شب بیایی ور سرایم خودم ساقی شوم ، چشمم پیاله 27-خودم مرواریم، در می شناسم میون خارها ، گل می شناسم خودم سوداگر کل هراتم (جهانم) زن مقبول به چادر می شناسم 28-بیابون گشته راه این ول من غمانت کارکرده ور دل مو (من) دعایی می کنم باران نباره که سرما خورده ای برگ گل مو (من) 29-دلم خواهه نشینه روبرویت بدست خود زنم شانه به مویت خدا تخت سلیمانی به من داد همون روزی که کردم گفتگویت (گفتگوکردن = خواسگاری کردن ) 30-نوشتم بر درو دیوار باغت که روز عید می آیم سراغت برایت کفش وانگشتر میارم اگر راضی بشه نه نه ی چاقت (= منظور مامان چاق هست ) 31-نگار مو نشسته پای دیوار نمی دانه غلاج درد بیمار علاج درد بیمار یک طبیبی است علاج درد عاشق دیدن یار 32-بیا مرغ سفید سینه چاکم اگر امشو (امشب) نیایی مو (من) هلاکم اگر امشو (امشب ) نیایی تا خروس خوان خروس خوان دگر مو (من) زیر خاکم 33-هلا دختر دو چشم زاغ داری سبد در دست ومیل باغ داری سبد دردست ، میل باغ ما کن سرم را بشکن ودردم دوا کن 34-کسی که عاشقه مست وملنگه در خلوت خونه مثل پلنگه خموشی که نمی تون خورد نان در امر عاشقی خیلی زرنگه 35-کسی که عاشق است ازجان نترسد زبند وکنده وزندان نترسد دل عاشق مثال گرگ گشنه که گرگ از هی هی چوپان نترسد 36- اگر یار منی یک جو نخور غم بده دستت بدستم ، خاطرت جمع نیم نامردکه بد قولی نمایم به قرآنی که می خوانم دمادم - 37-چنان مهرت به قلب مو اثر کرد مرا از عالم هستی بدر کرد نگار مو نشسته بر لب جو عجب دستمال مشکینی بسر کرد 38- نگین انگشتری دارم بنامت میان هر دو لب گیرم سراغت اگر پنج بوس دهی امروز بعاشق دعای جالبی خم کرد (خواهم کرد ) بجانت 39-سه ماه بعد عید سال نو شد به خوش بختی که ایام درو شد پسر در پشت زین وسایه ی چتر بمیرم بر کسی که بر مو، دتو شد (= تبکرد ) 40-دوتا لیمو فرستاده ول مو (گل مو) برای صبر و آرام دل مو چقدر صبر وچه بس زحمت کشیدم ول بالا بلند عاقل مو 41-دلم تنگ است برای دیدن تو برای چشمان وآن خندیدن تو دلم تنگ است برای شبهای مهتاب بروی تخت خواب ، خوابیدن تو 42-یتوی خانه ی بیرجند اسیرم هوای جای پات کرده مریضم کسی نیسته که پرسد حال زارم غریب وبیکسم ، هیچ کس ندارم 43-اگر خشخاش گرده استخوانم همان قولی که دادم با زبانم اگر صد سال دیگر زنده باشم تو باشی دلبر شیرین زبانم 44-رضا هستم که مو سیخ پخل شم (شوم) بتوی مشت ابرو برکمند شم چنان مهرت فتاده در دل مو که مو از لیلی و مجنون بتر شم 45-نسایو سرمه در چشم چپ تو طلا می پاشد از کنج لب تو طلا می پاشد خروار به خروار به مثقال می فروشد مادر تو --- پخل در بیت اول شماره 44 : ساقه گندم راگویند که درساخت پالان الاغ از آن استفاده می شود --- 46-به پشت بام درخت بید دارم به درگاه خدا امید دارم به درگاه خدا امید تا کی ؟ ترا بر دیگری کی دید دارم ؟ 47-کسی چون من غریب در این وطن نیست گرفتار غم ودردو محن نیست نه تنها، در غریبی در امانم کسی چون با خبر ازدرد من نیست 48-غریب افتاده ام در این ولایت به هرکس می رسم داد وشکایت نه رو دارم دراین قلعه بمانم نه رودارم ، روم سوی ولایت 49-سر کوی بلند تا کی نشینم که لاله سر زند مو گل بچینم گل سرخ وسفید بر هم تنیده پریشانم کدام گل را بچینم 50-زدست دیده ودل هردو فریاد که هرچه دیده بیند ، دل کند یاد بسازم خنجری نیشش زپولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد , توسط محمد حسن اسایش

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است  همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت  گو با صدای بلند وسوزان  شعر زیر را می خواند :ای چرخ  چه خانه ها که ویرا ن کردی       در ملک بدن تو غارت جان کردی 

 

هردانه ی قیمتی که آمد به جان          بردی توبزیر خاک پنهان کردی     یا می خواند : 

چه شد که ای گل من  این چنین تو پژمردی      چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟

مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی     دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی 

یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان :    

 ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید         مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید 

اجر شما بروز جزا می دهدحسین               با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید          وباز فرد اول یعنی  تسلیت گو اشعار دیکری  مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد  وسپس تازه واردین اخلاص  وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم  للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین  ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص  والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه  بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب  با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید .

 خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد....     واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا  پدرخانواده بوده یا  اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب  نوا یی  مناسب  آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان  تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند :

درآن خانه که مادر ناله می کرد        شکایت با گلای  لاله می کرد       سر بالین خود هیچ کس نمی دید   به صد حسرت  گریبون پاره می کرد     .وصاحب عزاپاسخ می داد :  ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی

صد خدمت شایسته بجا آوردی         صد رحمت و آفرین براین عقل شما      امروز بزرگتری بجا آوردی !

در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت      ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت 

تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم          که سنگ  تفرقه آخر میون ماانداخت    یا می خواندند:

ببردند گل ، گل از گلخانه بردند     گل مارا به غسالخانه بردند         دمی که آب وکافورش بریزند

رمق از پا ونور از خانه بردند  واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا  

از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم     مو  چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم 

دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند       مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم)

راه اومده یم تموم راه اومده یم      ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم    پنداشتم که مادرم بر جایه 

 حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام )

یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب          یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق     گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو     از داغ ننالم که بسوختم زفراق 

پیشون سرا گرد وغبار آورده       چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده          دیدار که هر صبح ومسا می دیدم

 امروز خدا زمو زوال آورده    

 ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما      روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما     

شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت        هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما 

 ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست    بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست  ای خاک اگر سینه ی  تو بشکافند      صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست 

 ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم)    پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم)

 ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم)        آیابه چه رو زکربلامی آیم 

 در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد         در نقره نشونده که عقیقی دارد 

هرکس که ندارد زقیامت خبری         ازروی دلم نشانه ای بر دارد 

در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم)       بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم)

تو تکیه بجای جاودانی زده ای              با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم )

آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست     خشتون ( خشتهای)  سر لحد بحالم مگریست ( می گریست )

گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟       خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟

فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم     ببردی بلبل خوش خوان باغم 

ببردی بلبلم زندان نمودی                 دگر بلبل نمی خواند به باغم 

آن خواهر دلکباب مو خواهم بود        بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود 

 غمهای جهان وجملگی بر دل مو               آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود 

یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود)     این شال عزا بر سر خواهر نمبود

یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند          این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود)

 مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته      مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته      

از آن ماه واز ان ابرو  از ان محراب پیشانی          مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته 

مادر که مرا بناز می داشت برفت                     غم بر  دل مو روا نمي داشت برفت 

آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید     بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت 

 همی نالم که مادر در برم نیست         شکوه سایه ی او بر سرم نیست 

مراگردولت عالم ببخشند.       برابر با نگاه مادرم نیست

نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند  بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا:

چون دید جوان گل عذارش      اکبر خلف بزدگوارش.    قامت به لباس رزم آراست

رخصت زپدر گرفت وبرخاست.   واویلاصدواویلا

بردامن او بزار آویخت   ازدیده بجای اشک خون ریخت.    فرمود که ای عزیزمادر.  بنشین تودمی ای علی اکبر  واویلا صد واویلا...

تا شانه کشم به کاکل تو     شویم به گلاب سنبل تو.    پنهان نظری به مادر انداخت.    تا باردگر به سرمه ی ناز.     چشمی که نهان بود نگاهش    چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر   ای یوسف گل عذار مادر  واویلاصد واویلا

زانروزکه شیر خواره بودی.  زینت ده گهواره بودی   شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم   که امروز تو بدستگیری من   باشی تو عصای پیری من   من هم به شب عروسی تو       آیم به دیده بوسی تو    واویلا صد واویلا---

دربزم تو عون پاگذارد    مسلم به کفت حنا گذارد      در حجله سکینه خواهر تو    آیینه نهد برابر تو   در حجله تو چون قرار گیری.   باب تو جوان شود به پیری    آخر به تنت به نامرادی   گردیده کفن قبای شادی   اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم -   واویلا صد واویلا.......

پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی.    ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود      ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو        غمگین مباش در دل ما هست جای تو

ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر       بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو----

حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک.     زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست

عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت        یادت همیشه دردل وروح وروان ماست---

پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی      میان ناامیدیها امید جاودان بودی

برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود     بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی----

چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم.         دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم 

صد سال اگر بگذرد از فراق تو        ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم----

نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین    ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟

کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا     میرسم از سرزمین کربلا.  کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب

باشد این خون، خون حلقوم غریب     کربلا یا کربلا یاکربلا  ---   زود بر گونامش ای خونین جگر   چون که میدارم غریبی در سفر   نام او باشد مقتول سنین      باب زارش شاه بی لشکر حسین-   کدبلا یا کربلا یا کربلا----    باز گو از اکبر شیرین سخن.     کی بیایددروطن دنبال من

کربلا یا کربایا کربلا.      خاک بر سر کن که اکبر کشته شد      از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا.      باز گو از قاسم ودامادیش.    ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا.    بستهشد ازخون حنا بردست وپا   کربلا یاکربلا یا کربلا.   باز گو میر علمدارم چه شد      شش برادر یار وغمخوارم چه شد.     قطع شد دست علمدار حسین.      کشته شد یاران به صد افغان وشین.  کربلا یا کربلا یا کربلا    

باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر.   عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت  خوار وزار      چون اسیران فلک در زنگبار   

کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم----

بیاد آمد مرا از حال زینب.   بسوزد دل بر آن احوال زینب.       حسینم واحسینم واحسینم       زداغ نوجوان شاهزاده اکبر   کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم      زداغ قاسم ودامادی او.    سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم.  زداغاکبر شیرین زبانش   بسوخته هم پر وهم بال زینب    حسینم واحسینم واحسینم.     فلک بر هم زدی سامان زینب.   خرابه کردی آخر جای زینب     حسینم واحسینم واحسینم.     بشامش بردی ودادی به دشمن       چه می خواهی فلک از جان زینب.    حسینم واحسینم واحسینم.

که زینب طالع بر گشته دارد.    زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم.     انیس بی کسان داد از جدایی      برادر داد وبیداداز جدایی

حسینم واحسینم واحسینم.  جدایی می کند بنیاد زینب      خدا بستان زدشمن داد زینب      حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید.   مرا محنت کش دوران بخوانید.    حسینم واحسینم واحسینم.

بیا که از سفر برگشته زینب     بیا که بی برادر گشته زینب    حسینم واحسینم واحسینم.      بیا که زینبی بر جا نمانده.      زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی.    ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود      ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو        غمگین مباش در دل ما هست جای تو

ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر       بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو----

حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک.     زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست

عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت        یادت همیشه دردل وروح وروان ماست---

پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی      میان ناامیدیها امید جاودان بودی

برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود     بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی----

چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم.         دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم 

صد سال اگر بگذرد از فراق تو        ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم----

نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین    ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟

کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا     میرسم از سرزمین کربلا.  کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب

باشد این خون، خون حلقوم غریب     کربلا یا کربلا یاکربلا  ---   زود بر گونامش ای خونین جگر   چون که میدارم غریبی در سفر   نام او باشد مقتول سنین      باب زارش شاه بی لشکر حسین-   کدبلا یا کربلا یا کربلا----    باز گو از اکبر شیرین سخن.     کی بیایددروطن دنبال من

کربلا یا کربایا کربلا.      خاک بر سر کن که اکبر کشته شد      از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا.      باز گو از قاسم ودامادیش.    ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا.    بستهشد ازخون حنا بردست وپا   کربلا یاکربلا یا کربلا.   باز گو میر علمدارم چه شد      شش برادر یار وغمخوارم چه شد.     قطع شد دست علمدار حسین.      کشته شد یاران به صد افغان وشین.  کربلا یا کربلا یا کربلا    

باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر.   عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت  خوار وزار      چون اسیران فلک در زنگبار   

کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد  خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم----

بیاد آمد مرا از حال زینب.   بسوزد دل بر آن احوال زینب.       حسینم واحسینم واحسینم       زداغ نوجوان شاهزاده اکبر   کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم      زداغ قاسم ودامادی او.    سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم.  زداغ اکبر شیرین زبانش   بسوخته هم پر وهم بال زینب    حسینم واحسینم واحسینم.     فلک بر هم زدی سامان زینب.   خرابه کردی آخر جای زینب     حسینم واحسینم واحسینم.     بشامش بردی ودادی به دشمن       چه می خواهی فلک از جان زینب.    حسینم واحسینم واحسینم.

که زینب طالع بر گشته دارد.    زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم.     انیس بی کسان داد از جدایی      برادر داد وبیداداز جدایی

حسینم واحسینم واحسینم.  جدایی می کند بنیاد زینب      خدا بستان زدشمن داد زینب      حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید.   مرا محنت کش دوران بخوانید.    حسینم واحسینم واحسینم.

بیا که از سفر برگشته زینب     بیا که بی برادر گشته زینب    حسینم واحسینم واحسینم.      بیا که زینبی بر جا نمانده.      زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید:

تو ای برادر با جان ودل برابر من    بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من      بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر     بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم     هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم 

هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است       هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است ---

زمانه رخت سیه باز در برم نکند      خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری )

چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم  یا محروم  حسینم    کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم          به کهنه جامه ای کردی قناعت   یا مظلوم حسینم یا محروم  حیبنم  چرا آن کهته را در بر نداری   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم   ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم    نسب گویا زپیغمبر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم     چرا انگشت وانگشتر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن  یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم       مگر مهری تو با خواهر نداری  یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم    مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم--

اگر کشتند چرا آبش ندادند    یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم---   

 یقین دانم که در دل آرزویی  یامظلوم حسینم یا محروم خسینم    بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------


نوشته شده در تاريخ جمعه 29 تير 1397برچسب:وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند ,بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد ,مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات ,آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید , خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد,,,, واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد ,وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند, برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش, قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست, واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت, فرمود که ای عزیزمادر, بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا,,, تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو, پنهان نظری به مادر انداخت, تا باردگر به سرمه ی ناز, چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی, زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری, باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا,,,,,,, پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی, ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک, زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم, دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا,---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا, کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا,---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن, کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا, خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا, باز گو از قاسم ودامادیش, ازحنا بندان وعیش وشادیش, کربلا یا کربلا یا کربلا,عیش قاسم شد مبدل با عزا, بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا, باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد, قطع شد دست علمدار حسین, کشته شد یاران به صد افغان وشین, کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر, عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا, عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا,,,,,نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب, بسوزد دل بر آن احوال زینب, حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او, سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم, زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم, فلک بر هم زدی سامان زینب, خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم, بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب, حسینم واحسینم واحسینم, که زینب طالع بر گشته دارد, زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم, انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم, جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم, مسلمانان مرا زینب نخوانید, مرا محنت کش دوران بخوانید, حسینم واحسینم واحسینم, بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم, بیا که زینبی بر جا نمانده, زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم,-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی, ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک, زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم, دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا,---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا, کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا,---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن, کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا, خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا, باز گو از قاسم ودامادیش, ازحنا بندان وعیش وشادیش, کربلا یا کربلا یا کربلا,عیش قاسم شد مبدل با عزا, بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا, باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد, قطع شد دست علمدار حسین, کشته شد یاران به صد افغان وشین, کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر, عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا, عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا,,,,,نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب, بسوزد دل بر آن احوال زینب, حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او, سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم, زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم, فلک بر هم زدی سامان زینب, خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم, بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب, حسینم واحسینم واحسینم, که زینب طالع بر گشته دارد, زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم, انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم, جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم, مسلمانان مرا زینب نخوانید, مرا محنت کش دوران بخوانید, حسینم واحسینم واحسینم, بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم, بیا که زینبی بر جا نمانده, زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم,,,,, اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------, توسط محمد حسن اسایش

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است  همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت  گو با صدای بلند وسوزان  شعر زیر را می خواند :ای چرخ  چه خانه ها که ویرا ن کردی       در ملک بدن تو غارت جان کردی 

 

هردانه ی قیمتی که آمد به جان          بردی توبزیر خاک پنهان کردی     یا می خواند : 

چه شد که ای گل من  این چنین تو پژمردی      چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟

مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی     دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی 

یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان :    

 ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید         مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید 

اجر شما بروز جزا می دهدحسین               با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید          وباز فرد اول یعنی  تسلیت گو اشعار دیکری  مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد  وسپس تازه واردین اخلاص  وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم  للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین  ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص  والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه  بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب  با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید .

 خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد....     واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا  پدرخانواده بوده یا  اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب  نوا یی  مناسب  آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان  تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند :

درآن خانه که مادر ناله می کرد        شکایت با گلای  لاله می کرد       سر بالین خود هیچ کس نمی دید   به صد حسرت  گریبون پاره می کرد     .وصاحب عزاپاسخ می داد :  ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی

صد خدمت شایسته بجا آوردی         صد رحمت و آفرین براین عقل شما      امروز بزرگتری بجا آوردی !

در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت      ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت 

تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم          که سنگ  تفرقه آخر میون ماانداخت    یا می خواندند:

ببردند گل ، گل از گلخانه بردند     گل مارا به غسالخانه بردند         دمی که آب وکافورش بریزند

رمق از پا ونور از خانه بردند  واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا  

از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم     مو  چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم 

دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند       مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم)

راه اومده یم تموم راه اومده یم      ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم    پنداشتم که مادرم بر جایه 

 حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام )

یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب          یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق     گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو     از داغ ننالم که بسوختم زفراق 

پیشون سرا گرد وغبار آورده       چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده          دیدار که هر صبح ومسا می دیدم

 امروز خدا زمو زوال آورده    

 ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما      روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما     

شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت        هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما 

 ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست    بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست  ای خاک اگر سینه ی  تو بشکافند      صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست 

 ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم)    پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم)

 ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم)        آیابه چه رو زکربلامی آیم 

 در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد         در نقره نشونده که عقیقی دارد 

هرکس که ندارد زقیامت خبری         ازروی دلم نشانه ای بر دارد 

در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم)       بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم)

تو تکیه بجای جاودانی زده ای              با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم )

آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست     خشتون ( خشتهای)  سر لحد بحالم مگریست ( می گریست )

گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟       خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟

فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم     ببردی بلبل خوش خوان باغم 

ببردی بلبلم زندان نمودی                 دگر بلبل نمی خواند به باغم 

آن خواهر دلکباب مو خواهم بود        بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود 

 غمهای جهان وجملگی بر دل مو               آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود 

یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود)     این شال عزا بر سر خواهر نمبود

یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند          این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود)

 مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته      مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته      

از آن ماه واز ان ابرو  از ان محراب پیشانی          مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته 

مادر که مرا بناز می داشت برفت                     غم بر  دل مو روا نمي داشت برفت 

آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید     بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت 

 همی نالم که مادر در برم نیست         شکوه سایه ی او بر سرم نیست 

مراگردولت عالم ببخشند.       برابر با نگاه مادرم نیست

نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند  بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا:

چون دید جوان گل عذارش      اکبر خلف بزدگوارش.    قامت به لباس رزم آراست

رخصت زپدر گرفت وبرخاست.   واویلاصدواویلا

بردامن او بزار آویخت   ازدیده بجای اشک خون ریخت.    فرمود که ای عزیزمادر.  بنشین تودمی ای علی اکبر  واویلا صد واویلا...

تا شانه کشم به کاکل تو     شویم به گلاب سنبل تو.    پنهان نظری به مادر انداخت.    تا باردگر به سرمه ی ناز.     چشمی که نهان بود نگاهش    چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر   ای یوسف گل عذار مادر  واویلاصد واویلا

زانروزکه شیر خواره بودی.  زینت ده گهواره بودی   شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم   که امروز تو بدستگیری من   باشی تو عصای پیری من   من هم به شب عروسی تو       آیم به دیده بوسی تو    واویلا صد واویلا---

دربزم تو عون پاگذارد    مسلم به کفت حنا گذارد      در حجله سکینه خواهر تو    آیینه نهد برابر تو   در حجله تو چون قرار گیری.   باب تو جوان شود به پیری    آخر به تنت به نامرادی   گردیده کفن قبای شادی   اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم -   واویلا صد واویلا.......

پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی.    ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود      ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو        غمگین مباش در دل ما هست جای تو

ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر       بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو----

حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک.     زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست

عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت        یادت همیشه دردل وروح وروان ماست---

پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی      میان ناامیدیها امید جاودان بودی

برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود     بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی----

چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم.         دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم 

صد سال اگر بگذرد از فراق تو        ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم----

نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین    ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟

کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا     میرسم از سرزمین کربلا.  کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب

باشد این خون، خون حلقوم غریب     کربلا یا کربلا یاکربلا  ---   زود بر گونامش ای خونین جگر   چون که میدارم غریبی در سفر   نام او باشد مقتول سنین      باب زارش شاه بی لشکر حسین-   کدبلا یا کربلا یا کربلا----    باز گو از اکبر شیرین سخن.     کی بیایددروطن دنبال من

کربلا یا کربایا کربلا.      خاک بر سر کن که اکبر کشته شد      از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا.      باز گو از قاسم ودامادیش.    ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا.    بستهشد ازخون حنا بردست وپا   کربلا یاکربلا یا کربلا.   باز گو میر علمدارم چه شد      شش برادر یار وغمخوارم چه شد.     قطع شد دست علمدار حسین.      کشته شد یاران به صد افغان وشین.  کربلا یا کربلا یا کربلا    

باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر.   عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت  خوار وزار      چون اسیران فلک در زنگبار   

کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم----

بیاد آمد مرا از حال زینب.   بسوزد دل بر آن احوال زینب.       حسینم واحسینم واحسینم       زداغ نوجوان شاهزاده اکبر   کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم      زداغ قاسم ودامادی او.    سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم.  زداغاکبر شیرین زبانش   بسوخته هم پر وهم بال زینب    حسینم واحسینم واحسینم.     فلک بر هم زدی سامان زینب.   خرابه کردی آخر جای زینب     حسینم واحسینم واحسینم.     بشامش بردی ودادی به دشمن       چه می خواهی فلک از جان زینب.    حسینم واحسینم واحسینم.

که زینب طالع بر گشته دارد.    زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم.     انیس بی کسان داد از جدایی      برادر داد وبیداداز جدایی

حسینم واحسینم واحسینم.  جدایی می کند بنیاد زینب      خدا بستان زدشمن داد زینب      حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید.   مرا محنت کش دوران بخوانید.    حسینم واحسینم واحسینم.

بیا که از سفر برگشته زینب     بیا که بی برادر گشته زینب    حسینم واحسینم واحسینم.      بیا که زینبی بر جا نمانده.      زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی.    ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود      ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو        غمگین مباش در دل ما هست جای تو

ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر       بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو----

حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک.     زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست

عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت        یادت همیشه دردل وروح وروان ماست---

پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی      میان ناامیدیها امید جاودان بودی

برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود     بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی----

چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم.         دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم 

صد سال اگر بگذرد از فراق تو        ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم----

نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین    ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟

کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا     میرسم از سرزمین کربلا.  کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب

باشد این خون، خون حلقوم غریب     کربلا یا کربلا یاکربلا  ---   زود بر گونامش ای خونین جگر   چون که میدارم غریبی در سفر   نام او باشد مقتول سنین      باب زارش شاه بی لشکر حسین-   کدبلا یا کربلا یا کربلا----    باز گو از اکبر شیرین سخن.     کی بیایددروطن دنبال من

کربلا یا کربایا کربلا.      خاک بر سر کن که اکبر کشته شد      از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا.      باز گو از قاسم ودامادیش.    ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا.    بستهشد ازخون حنا بردست وپا   کربلا یاکربلا یا کربلا.   باز گو میر علمدارم چه شد      شش برادر یار وغمخوارم چه شد.     قطع شد دست علمدار حسین.      کشته شد یاران به صد افغان وشین.  کربلا یا کربلا یا کربلا    

باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر.   عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت  خوار وزار      چون اسیران فلک در زنگبار   

کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد  خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم----

بیاد آمد مرا از حال زینب.   بسوزد دل بر آن احوال زینب.       حسینم واحسینم واحسینم       زداغ نوجوان شاهزاده اکبر   کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم      زداغ قاسم ودامادی او.    سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم.  زداغ اکبر شیرین زبانش   بسوخته هم پر وهم بال زینب    حسینم واحسینم واحسینم.     فلک بر هم زدی سامان زینب.   خرابه کردی آخر جای زینب     حسینم واحسینم واحسینم.     بشامش بردی ودادی به دشمن       چه می خواهی فلک از جان زینب.    حسینم واحسینم واحسینم.

که زینب طالع بر گشته دارد.    زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم.     انیس بی کسان داد از جدایی      برادر داد وبیداداز جدایی

حسینم واحسینم واحسینم.  جدایی می کند بنیاد زینب      خدا بستان زدشمن داد زینب      حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید.   مرا محنت کش دوران بخوانید.    حسینم واحسینم واحسینم.

بیا که از سفر برگشته زینب     بیا که بی برادر گشته زینب    حسینم واحسینم واحسینم.      بیا که زینبی بر جا نمانده.      زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید:

تو ای برادر با جان ودل برابر من    بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من      بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر     بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم     هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم 

هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است       هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است ---

زمانه رخت سیه باز در برم نکند      خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری )

چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم  یا محروم  حسینم    کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم          به کهنه جامه ای کردی قناعت   یا مظلوم حسینم یا محروم  حیبنم  چرا آن کهته را در بر نداری   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم   ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم    نسب گویا زپیغمبر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم     چرا انگشت وانگشتر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن  یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم       مگر مهری تو با خواهر نداری  یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم    مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم--

اگر کشتند چرا آبش ندادند    یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم---   

 یقین دانم که در دل آرزویی  یامظلوم حسینم یا محروم خسینم    بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------


نوشته شده در تاريخ جمعه 29 تير 1397برچسب:وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند ,بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد ,مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات ,آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید , خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد,,,, واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد ,وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند, برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش, قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست, واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت, فرمود که ای عزیزمادر, بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا,,, تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو, پنهان نظری به مادر انداخت, تا باردگر به سرمه ی ناز, چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی, زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری, باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا,,,,,,, پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی, ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک, زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم, دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا,---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا, کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا,---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن, کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا, خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا, باز گو از قاسم ودامادیش, ازحنا بندان وعیش وشادیش, کربلا یا کربلا یا کربلا,عیش قاسم شد مبدل با عزا, بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا, باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد, قطع شد دست علمدار حسین, کشته شد یاران به صد افغان وشین, کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر, عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا, عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا,,,,,نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب, بسوزد دل بر آن احوال زینب, حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او, سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم, زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم, فلک بر هم زدی سامان زینب, خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم, بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب, حسینم واحسینم واحسینم, که زینب طالع بر گشته دارد, زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم, انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم, جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم, مسلمانان مرا زینب نخوانید, مرا محنت کش دوران بخوانید, حسینم واحسینم واحسینم, بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم, بیا که زینبی بر جا نمانده, زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم,-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی, ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک, زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم, دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا,---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا, کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا,---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن, کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا, خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا, باز گو از قاسم ودامادیش, ازحنا بندان وعیش وشادیش, کربلا یا کربلا یا کربلا,عیش قاسم شد مبدل با عزا, بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا, باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد, قطع شد دست علمدار حسین, کشته شد یاران به صد افغان وشین, کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر, عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا, عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا,,,,,نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب, بسوزد دل بر آن احوال زینب, حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او, سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم, زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم, فلک بر هم زدی سامان زینب, خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم, بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب, حسینم واحسینم واحسینم, که زینب طالع بر گشته دارد, زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم, انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم, جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم, مسلمانان مرا زینب نخوانید, مرا محنت کش دوران بخوانید, حسینم واحسینم واحسینم, بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم, بیا که زینبی بر جا نمانده, زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم,,,,, اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------, توسط محمد حسن اسایش

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است  همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت  گو با صدای بلند وسوزان  شعر زیر را می خواند :ای چرخ  چه خانه ها که ویرا ن کردی       در ملک بدن تو غارت جان کردی 

 

هردانه ی قیمتی که آمد به جان          بردی توبزیر خاک پنهان کردی     یا می خواند : 

چه شد که ای گل من  این چنین تو پژمردی      چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟

مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی     دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی 

یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان :    

 ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید         مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید 

اجر شما بروز جزا می دهدحسین               با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید          وباز فرد اول یعنی  تسلیت گو اشعار دیکری  مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد  وسپس تازه واردین اخلاص  وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم  للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین  ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص  والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه  بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب  با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید .

 خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد....     واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا  پدرخانواده بوده یا  اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب  نوا یی  مناسب  آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان  تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند :

درآن خانه که مادر ناله می کرد        شکایت با گلای  لاله می کرد       سر بالین خود هیچ کس نمی دید   به صد حسرت  گریبون پاره می کرد     .وصاحب عزاپاسخ می داد :  ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی

صد خدمت شایسته بجا آوردی         صد رحمت و آفرین براین عقل شما      امروز بزرگتری بجا آوردی !

در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت      ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت 

تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم          که سنگ  تفرقه آخر میون ماانداخت    یا می خواندند:

ببردند گل ، گل از گلخانه بردند     گل مارا به غسالخانه بردند         دمی که آب وکافورش بریزند

رمق از پا ونور از خانه بردند  واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا  

از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم     مو  چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم 

دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند       مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم)

راه اومده یم تموم راه اومده یم      ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم    پنداشتم که مادرم بر جایه 

 حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام )

یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب          یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق     گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو     از داغ ننالم که بسوختم زفراق 

پیشون سرا گرد وغبار آورده       چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده          دیدار که هر صبح ومسا می دیدم

 امروز خدا زمو زوال آورده    

 ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما      روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما     

شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت        هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما 

 ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست    بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست  ای خاک اگر سینه ی  تو بشکافند      صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست 

 ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم)    پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم)

 ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم)        آیابه چه رو زکربلامی آیم 

 در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد         در نقره نشونده که عقیقی دارد 

هرکس که ندارد زقیامت خبری         ازروی دلم نشانه ای بر دارد 

در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم)       بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم)

تو تکیه بجای جاودانی زده ای              با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم )

آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست     خشتون ( خشتهای)  سر لحد بحالم مگریست ( می گریست )

گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟       خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟

فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم     ببردی بلبل خوش خوان باغم 

ببردی بلبلم زندان نمودی                 دگر بلبل نمی خواند به باغم 

آن خواهر دلکباب مو خواهم بود        بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود 

 غمهای جهان وجملگی بر دل مو               آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود 

یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود)     این شال عزا بر سر خواهر نمبود

یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند          این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود)

 مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته      مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته      

از آن ماه واز ان ابرو  از ان محراب پیشانی          مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته 

مادر که مرا بناز می داشت برفت                     غم بر  دل مو روا نمي داشت برفت 

آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید     بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت 

 همی نالم که مادر در برم نیست         شکوه سایه ی او بر سرم نیست 

مراگردولت عالم ببخشند.       برابر با نگاه مادرم نیست

نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند  بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا:

چون دید جوان گل عذارش      اکبر خلف بزدگوارش.    قامت به لباس رزم آراست

رخصت زپدر گرفت وبرخاست.   واویلاصدواویلا

بردامن او بزار آویخت   ازدیده بجای اشک خون ریخت.    فرمود که ای عزیزمادر.  بنشین تودمی ای علی اکبر  واویلا صد واویلا...

تا شانه کشم به کاکل تو     شویم به گلاب سنبل تو.    پنهان نظری به مادر انداخت.    تا باردگر به سرمه ی ناز.     چشمی که نهان بود نگاهش    چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر   ای یوسف گل عذار مادر  واویلاصد واویلا

زانروزکه شیر خواره بودی.  زینت ده گهواره بودی   شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم   که امروز تو بدستگیری من   باشی تو عصای پیری من   من هم به شب عروسی تو       آیم به دیده بوسی تو    واویلا صد واویلا---

دربزم تو عون پاگذارد    مسلم به کفت حنا گذارد      در حجله سکینه خواهر تو    آیینه نهد برابر تو   در حجله تو چون قرار گیری.   باب تو جوان شود به پیری    آخر به تنت به نامرادی   گردیده کفن قبای شادی   اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم -   واویلا صد واویلا.......

پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی.    ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود      ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو        غمگین مباش در دل ما هست جای تو

ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر       بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو----

حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک.     زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست

عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت        یادت همیشه دردل وروح وروان ماست---

پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی      میان ناامیدیها امید جاودان بودی

برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود     بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی----

چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم.         دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم 

صد سال اگر بگذرد از فراق تو        ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم----

نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین    ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟

کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا     میرسم از سرزمین کربلا.  کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب

باشد این خون، خون حلقوم غریب     کربلا یا کربلا یاکربلا  ---   زود بر گونامش ای خونین جگر   چون که میدارم غریبی در سفر   نام او باشد مقتول سنین      باب زارش شاه بی لشکر حسین-   کدبلا یا کربلا یا کربلا----    باز گو از اکبر شیرین سخن.     کی بیایددروطن دنبال من

کربلا یا کربایا کربلا.      خاک بر سر کن که اکبر کشته شد      از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا.      باز گو از قاسم ودامادیش.    ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا.    بستهشد ازخون حنا بردست وپا   کربلا یاکربلا یا کربلا.   باز گو میر علمدارم چه شد      شش برادر یار وغمخوارم چه شد.     قطع شد دست علمدار حسین.      کشته شد یاران به صد افغان وشین.  کربلا یا کربلا یا کربلا    

باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر.   عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت  خوار وزار      چون اسیران فلک در زنگبار   

کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم----

بیاد آمد مرا از حال زینب.   بسوزد دل بر آن احوال زینب.       حسینم واحسینم واحسینم       زداغ نوجوان شاهزاده اکبر   کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم      زداغ قاسم ودامادی او.    سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم.  زداغاکبر شیرین زبانش   بسوخته هم پر وهم بال زینب    حسینم واحسینم واحسینم.     فلک بر هم زدی سامان زینب.   خرابه کردی آخر جای زینب     حسینم واحسینم واحسینم.     بشامش بردی ودادی به دشمن       چه می خواهی فلک از جان زینب.    حسینم واحسینم واحسینم.

که زینب طالع بر گشته دارد.    زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم.     انیس بی کسان داد از جدایی      برادر داد وبیداداز جدایی

حسینم واحسینم واحسینم.  جدایی می کند بنیاد زینب      خدا بستان زدشمن داد زینب      حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید.   مرا محنت کش دوران بخوانید.    حسینم واحسینم واحسینم.

بیا که از سفر برگشته زینب     بیا که بی برادر گشته زینب    حسینم واحسینم واحسینم.      بیا که زینبی بر جا نمانده.      زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی.    ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود      ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو        غمگین مباش در دل ما هست جای تو

ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر       بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو----

حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک.     زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست

عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت        یادت همیشه دردل وروح وروان ماست---

پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی      میان ناامیدیها امید جاودان بودی

برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود     بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی----

چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم.         دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم 

صد سال اگر بگذرد از فراق تو        ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم----

نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین    ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟

کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا     میرسم از سرزمین کربلا.  کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب

باشد این خون، خون حلقوم غریب     کربلا یا کربلا یاکربلا  ---   زود بر گونامش ای خونین جگر   چون که میدارم غریبی در سفر   نام او باشد مقتول سنین      باب زارش شاه بی لشکر حسین-   کدبلا یا کربلا یا کربلا----    باز گو از اکبر شیرین سخن.     کی بیایددروطن دنبال من

کربلا یا کربایا کربلا.      خاک بر سر کن که اکبر کشته شد      از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا.      باز گو از قاسم ودامادیش.    ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا.    بستهشد ازخون حنا بردست وپا   کربلا یاکربلا یا کربلا.   باز گو میر علمدارم چه شد      شش برادر یار وغمخوارم چه شد.     قطع شد دست علمدار حسین.      کشته شد یاران به صد افغان وشین.  کربلا یا کربلا یا کربلا    

باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر.   عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت  خوار وزار      چون اسیران فلک در زنگبار   

کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد  خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم----

بیاد آمد مرا از حال زینب.   بسوزد دل بر آن احوال زینب.       حسینم واحسینم واحسینم       زداغ نوجوان شاهزاده اکبر   کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم      زداغ قاسم ودامادی او.    سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم.  زداغ اکبر شیرین زبانش   بسوخته هم پر وهم بال زینب    حسینم واحسینم واحسینم.     فلک بر هم زدی سامان زینب.   خرابه کردی آخر جای زینب     حسینم واحسینم واحسینم.     بشامش بردی ودادی به دشمن       چه می خواهی فلک از جان زینب.    حسینم واحسینم واحسینم.

که زینب طالع بر گشته دارد.    زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم.     انیس بی کسان داد از جدایی      برادر داد وبیداداز جدایی

حسینم واحسینم واحسینم.  جدایی می کند بنیاد زینب      خدا بستان زدشمن داد زینب      حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید.   مرا محنت کش دوران بخوانید.    حسینم واحسینم واحسینم.

بیا که از سفر برگشته زینب     بیا که بی برادر گشته زینب    حسینم واحسینم واحسینم.      بیا که زینبی بر جا نمانده.      زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید:

تو ای برادر با جان ودل برابر من    بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من      بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر     بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم     هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم 

هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است       هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است ---

زمانه رخت سیه باز در برم نکند      خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری )

چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم  یا محروم  حسینم    کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم          به کهنه جامه ای کردی قناعت   یا مظلوم حسینم یا محروم  حیبنم  چرا آن کهته را در بر نداری   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم   ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم    نسب گویا زپیغمبر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم     چرا انگشت وانگشتر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن  یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم       مگر مهری تو با خواهر نداری  یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم    مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم--

اگر کشتند چرا آبش ندادند    یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم---   

 یقین دانم که در دل آرزویی  یامظلوم حسینم یا محروم خسینم    بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------


نوشته شده در تاريخ جمعه 29 تير 1397برچسب:وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند ,بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد ,مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات ,آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید , خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد,,,, واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد ,وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند, برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش, قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست, واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت, فرمود که ای عزیزمادر, بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا,,, تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو, پنهان نظری به مادر انداخت, تا باردگر به سرمه ی ناز, چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی, زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری, باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا,,,,,,, پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی, ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک, زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم, دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا,---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا, کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا,---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن, کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا, خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا, باز گو از قاسم ودامادیش, ازحنا بندان وعیش وشادیش, کربلا یا کربلا یا کربلا,عیش قاسم شد مبدل با عزا, بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا, باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد, قطع شد دست علمدار حسین, کشته شد یاران به صد افغان وشین, کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر, عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا, عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا,,,,,نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب, بسوزد دل بر آن احوال زینب, حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او, سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم, زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم, فلک بر هم زدی سامان زینب, خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم, بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب, حسینم واحسینم واحسینم, که زینب طالع بر گشته دارد, زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم, انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم, جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم, مسلمانان مرا زینب نخوانید, مرا محنت کش دوران بخوانید, حسینم واحسینم واحسینم, بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم, بیا که زینبی بر جا نمانده, زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم,-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی, ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک, زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم, دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا,---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا, کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا,---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن, کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا, خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا, باز گو از قاسم ودامادیش, ازحنا بندان وعیش وشادیش, کربلا یا کربلا یا کربلا,عیش قاسم شد مبدل با عزا, بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا, باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد, قطع شد دست علمدار حسین, کشته شد یاران به صد افغان وشین, کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر, عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا, عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا,,,,,نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب, بسوزد دل بر آن احوال زینب, حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او, سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم, زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم, فلک بر هم زدی سامان زینب, خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم, بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب, حسینم واحسینم واحسینم, که زینب طالع بر گشته دارد, زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم, انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم, جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم, مسلمانان مرا زینب نخوانید, مرا محنت کش دوران بخوانید, حسینم واحسینم واحسینم, بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم, بیا که زینبی بر جا نمانده, زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم,,,,, اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------, توسط محمد حسن اسایش

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد